معرفی مقاله:
آلمان را از جهات مختلف میتوان در میان همتایان اروپایی خود كشوری خاص به شمار آورد. نوربرت الیاس جامعهشناس آلمانی مینویسد «همانطور كه در جریان شكلگیری یك شخصیت تجارب دورانهای گذشته تأثیر خود را بر زمان حالِ فرد حفظ میكنند، تجارب گذشتهی یك ملت نیز در فرایند شكلگیری آن نقشی مشابه ایفا میكنند.» به این ترتیب، میتوان از «شخصیت»، «رفتار» و بهویژه «هبیتوس» یا منش و عادتوارههای یك ملت سخن گفت كه در نتیجهی بختها، موقعیتها، و اتفاقاتی كه یك ملت در طول قرون دستخوش آن شده، در وجود اعضای آن تهنشین شده و رفتارها و واكنشهای آنها در زمان حال را تعیین میكند. این عادتوارههای ملی، ارتباط مستقیمی با فرایند شكلگیری دولت یا حاكمیت در هر كشور دارند. در این نوشتار سعی شده با نمودارهایی که ترسیم شده آلمان را از وجوه متخلف بررسی کرد و ویژگیهای ویژهی آن نگاهی داشت.
.
بخشی از مقاله:
پیتر واتسون در فصل آخر كتاب نبوغ آلمانی كه كموبیش نوعی تاریخ تمدن آلمان از قرن هجدهم تا زمان حال است، پنج ویژگی را برای آلمان مدرن برمیشمرد كه از نظر او پایه و مایهی خوب و بد یا كلیهی امكانهایی هستند كه در تاریخ آلمان از آن زمان تا كنون شاهد آن بودهایم. این ویژگیها كه همگی كموبیش در دورهی مورد بحث در بخش اول مجله شكل گرفتهاند، چارچوب مناسبی برای بحث ما فراهم میكنند. ۱. شكلگیری یك طبقهی متوسط تحصیلكردهی خاص. ۲. درونگروی یا ویژگی درونگرای آلمانی. ۳. بیلدونگ، یا پرورش نفس. ۴. شكلگیری مفهوم مدرن پژوهش، پروژهی تحقیقاتی، و دانشگاه به عنوان كانون زایندهی آن. و ۵. تمنای ایجاد اجتماعی ارگانیك و رستگاركننده.
برای تحولات آلمان مدرن و شكلگیری وجود مورد بحث، جریان اصلاح دینی آغاز سدهی شانزدهم و باورهای لوتری آن نقش تعیینكنندهای دارد و همچون زمینی است كه اتفاقات بعدی بر آن كشت شدند. با رسیدن به قرن هجدهم، فرزندان كشیشهای پروتستان آلمانی در شرایطی كه نظامهای ارزشی (دینی) قدیم به واسطهی نقدهای برآمده از عقل روشنگری رو به فروپاشی مینهادند، و در شرایط تاریخی آلمانِ نیمهی دوم قرن هجده كه زمین مساعدی برای كنشگری تاریخیـ سیاسیـ اجتماعی نیروها و ایدههای مترقی اقشار تحصیل كرده نبود، از منظر عینی و ذهنی دستخوش نوعی بحران شدند. در كشوری چون بریتانیا قشر وسیعی از طبقات متوسطِ دارای فعالیتها و مالكیت خصوصی (بورژوازی به معنای دقیق اصطلاح) وجود داشت كه میتوانستند برنامهها و ایدئالهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را در عرصهی واقعیت تاریخی تحقق بخشند. اما در آلمان طبقهی بورژوایی از این دست بسیار كوچكتر و محدودتر بود. در عوض، چیزی كه در آلمان به وفور وجود داشت كشیشها و فرزندان كشیشهایی بودند كه عموماً در حوزهی الاهیات تحصیلات دانشگاهی داشتند. و با اتكا به تحصیلاتشان به استخدام دولت درآمده بودند و كارهای تخصصی و اجرایی حكومتها و دربارهای مختلف مناطق آلمانیزبان را انجام میدادند. این قشر با وجود آنكه به قدرت نزدیك بودند مشاركت و همدلیای با برنامههای آن نداشتند. و در عوض شاهد كنشگری همتاهای خود در دیگر كشورها بودند ــ چنانكه یكی از آنها به روشنی بیان میكند، «كارها را آنها انجام میدهند، و در عوض ما روایت [اعمال] آن را به آلمانی ترجمه میكنیم». به این ترتیب تنها مفرِّ این طبقهی متوسط تحصیلكردهی آلمانی، فرهنگ كتاب بود. چنانكه نیكولاس بویل اشاره میكند، آلمان در قرن هجدهم بیشترین سرانهی نویسنده را در اروپا داشت. یعنی چیزی در حدود یك نویسنده به ازای هر ۵۰۰۰ نفر!. حتی در حوزهی تجارت نیز تنها تولیدكنندگان كالاهای خصوصی انبوه در آلمان ناشران بودند.