از متن مقالهی «شرحی از مواجهه با شیء در هنر امروز ایران»:
ما در محاصرهی اشیا هستیم. با هر حرکتی به شیء یا دستهای از اشیاء معطوف میشویم و با استفادهی روزانه از اشیا با آنها آمیخته میشویم. به تعبیری اشیا میانجی انسان و جهاناند و از اینرو ماهیتی دوگانه دارند: اگرچه نسبت به ما عنصری بیرونیاند اما در عینحال انسانساختهاند و در رابطه با ما معنا مییابند؛ و اگرچه برآمده از طبیعتاند اما نسبت به آن، عنصری «خارجی» و افزوده محسوب میشوند. از آنجا که زندگی انسان، زندگی در میان اشیا و با اشیا است، هر تحولی در آگاهی بشری و ساختارهای کلان جامعه، به تغییر در نوع اشیا و انحای رابطهی ما با شیء منجر میشود.
در اینجا ما بین اشیا و «چیزها» تمایز میگذاریم. تکهای چوب که در کنار جادهای افتاده، یک «چیز» است و «پارو» یک شیء. پاره سنگْ یک چیز است اما اگر از آن بهجای چکش استفاده کنیم، و یا به مثابهی یک «نشانه» در جایی قرارش دهیم، بدل به شیء میشود. با اینحال این تمایز عاری از ابهام نیست. یک عکس، شیء است اما اگر در گوشی هوشمند یا صفحهی مانیتور به عکس نگاه کنیم، باز هم یک شیء را میبینیم؟ به عبارت دیگر، اگر از اشیاء جسمیتزدایی شود، باز هم شیء محسوب میشوند و یا در طبقهی دیگری از موجودات باید قرار بگیرند؟ اگر همان تکه چوبِ افتاده در کنار جاده را موضوع نقاشی قرار دهیم، یعنی به منزلهی مدل به آن نگاه کنیم، آن را به مرتبهی شیء ارتقا دادهایم؟ ممکن است تمایز بالا محل بحث و اشکال باشد، اما برای ما مفید و قابل فهم است؛ درواقع شیء آن چیزی است که در معرض فعالیت سازنده، فرمدهنده و معنابخش انسان قرار گرفته. نکتهی دیگر آنکه اشیا صرفاً شامل ابزارها نمیشوند. گلدان شمعدانی نه یک اثر هنری است و نه یک ابزار. همچنین اشیای داخل انباریها و گنجهها در وضعیت برزخی اشیایی قرار دارند که نه استفاده میشوند (شاید سالها آنها را نبینند) و نه دور ریخته میشوند. بنابراین اشیا در انواع حالتها قرار دارند: ابزار، نشانه، یادبود، موضوع ذوق و سلیقه، یا اثر هنری. متناظر با این حالات نیز انواع رویآورندگیها (intentionality) وجود دارد: به تکه چوبِ کنار جاده به مثابهی چیز خشک و خالی روی میآوریم اما با انتخاب آن برای نقاشی، آن را به منزلهی موضوع هنری نگاه میکنیم. به شمعدانی یا به مثابهی یک نوع گیاه صرف مینگریم، و یا به مثابهی شیء زیباشناختی و موضوع حکم ذوقی. قاب عکسِ خالی داخل انباری نه ابزار است و نه موضوع ذوق، ممکن است آن را یک دورانداختنی زاید ببینیم و یا همچون نشانهای از وابستگیهای گذشته و سرگذشت یک خانواده حفظش کنیم. نوع رویآورندگی ما در گروی چیستی اشیا، پیشفرضهای ما از اشیا و شبکهای از مناسبات اقتصادی و فرهنگی است که در آن قرار داریم. یک نجارْ ارهی کهنه و ناکارآمدش را دور میاندازد، و یک دانشجوی طبقهی متوسط هنرـ مطابق «مد» این روزهاـ ممکن است همان اره را به دیوار خانهاش نصب کند. طبقات اجتماعی در لایههای فرهنگی متفاوت به سمت انواع مشخصی از اشیاء گرایش پیدا میکنند: در حالی که لایههای بهاصطلاح نوکیسهی جامعه به اشیای «پر زرقوبرق» و برندها علاقه نشان میدهند، اعضای طبقهی متوسط با سبقهی فرهنگی به اشیای به تعبیری اصیل، کهنه ـ ولو جعلی یا «کهنهنما»ـ و یا «آنتیک» تمایل دارند…