سندی اسکاگلند sandy skogland

سرگرمی و تألم / کرول اسکوآیرز / امید نیک‌فرجام

 

بخشی از مقاله:

سندی اسکاگلند در عکس‌ها و آثار اینستالیشن خود از زندگی عادی که جداً به خطا رفته است جهانی رؤیایی و غریب می‌آفریند. گربه‌های سبز او در آشپزخانه‌ای به رنگ خاکستری مرده که درخششی ناخوشایند دارند پرسه ‌می‌زنند؛ و برگ‌های آبی او به گیجیِ قهوه‌ای بی‌روح یک دفتر کار هجوم می‌برند. بچه‌های بزرگی از پاستل در حالت بی‌وزنی در برهوت کره‌ی ماه تقلا می‌کنند. گلوله‌های جویده شده‌ی آدامس صحنه‌ای حاکی از آرامش را آلوده می‌کنند. پندارهای او هم بازیگوشانه‌اند و هم آزارنده، شهربازی‌ای از حالت تئاتری آمیخته با ترس و تألم و درد و رنجی پاپ – فرهنگی.

فقط موضوع آثار او نیست که بیننده را متحیر می‌سازد، به ویژه بیننده ای را که با این پیش فرض بد و و زیان بار به سراغ آثار او می‌رود که «شنیدن کی بود مانند دیدن». اسکاگلند گویی برای این که این پیش‌فرض سوال‌انگیز را با تاکید رد کند غالبا قطعات اینستالیشن را که موضوع عکس است در کنار خودِ عکس می‌گذارد. عکس و اینستالیشن اسما یکی‌اند، اما درعین حال به صورتی واضح و بسیار ظریف با یکدیگر تفاوت نیز دارند. بیننده هنگام نگاه کردن به عکس و اینستالیشن در آنِ واحد نه می‌تواند شباهت های آنها را تعیین کند و نه تفاوت‌های آنها را. رولان بارت نوشته است که ماهیت عکاسی کیفیت نشان دادن چیزی است که «بوده است»، چیزی که خود آن را noeme این رسانه خوانده است. اسکاگلند این کیفیت را به نمایش می‌گذارد و بعد آن را در هم می‌پیچد و درک ما از «آن چه بوده» و «آن چه در زمان حال است» را زیر سوال می‌برد. اینستالیشن‌هایی که او در کنار عکس ها به نمایش می‌گذارد حال و هوایی غیرواقعی دارند، گویی هم در زمان حال هستند و هم در گذشته، هم در برابر بیننده‌اند و هم دقیقا آن چیزی که عکس ها تصویر شده نیستند.

.

سبد خرید ۰ محصول