مجسمهساز رابرت موریس زمانی سند زیر را نزد دفتر اسناد رسمی به ثبت رساند:
اظهارنامه خلع زیباییشناختی
اینجانب، رابرت موریس، سازندهی سازهی فلزی موسوم به اوراد، که در سند ضمیمه الف شرح داده شده است، بدینوسیله تمامی کیفیات و محتوای زیباییشناختی را از سازهی مذکور خلع کرده و اعلام میدارم که از این تاریخ به بعد سازهی مذکور فاقد چنان کیفیت و محتوایی است.
تاریخ: ۱۵ نوامبر، ۱۹۶۳
[امضا] رابرت موریس
اگر اوراد را ندیده یا شرح سند الف را نخوانده باشم، نمیتوانم بگویم خلع رابرت موریس چه تأثیری بر آن گذاشته یا وضعیت زیباییشناختی آن پس از امضای اظهارنامه چگونه بود. شاید این سازه به چیزی تبدیل شده باشد که منتقدی آسانگیر آن را «سوپرشیءِ هنر سرراست» یا «ضدشیءِ هنر مفهومی» مینامد. یا شاید به «شیئی بیمناک۴» تبدیل شده باشد، آن نوع از آثار مدرن که مقرر گردیده عدم قطعیت مربوط به اینکه آیا اثر هنری هستند یا خیر را متحمل شوند. در هرصورت، روشن است که قصد موریس از این اظهار نظر تبدیل اوراد به شیئی همرتبه با جعبهها و پیمونها [= واحدها]ی الهام گرفته از تقلیلگرایی و بومهای شکل گرفتهای است که در دهه ۱۹۶۰ به دنیای هنر هجوم آوردند. سازهی زیباییشناختی زدودهی موریس، به عنوان نمونه، پیشدرآمدی بود تا هنرمند مینیمالیستی همچون دانلد جاد خواستار هنری با «خاصبودگی و قدرت مواد واقعی، رنگهای واقعی و فضای واقعی» شود.
هم خلعنامه زیباییشناختی موریس و هم فراخوان جاد برای موادی واقعیتر یا راستینتر ـ به عنوان مثال خاک قهوهای به جای رنگ قهوهای ـ متضمن تصمیم به پاکسازی هنر از بذرهای صناعت است. برای این مقصود، احتمالاً تأثیر شعبده کلامی موریس کمتر از مواد از پیش انتخاب شده جاد باشد. چرا که اگر قرار است اثری از محتوای زیباییشناختی تهی باشد، منطقی به نظر میرسد که از سنگ و الوار نتراشیده، اشیائی که برای مقاصد دیگری بجز هنر در نظر گرفته شدهاند، مانند نوارهای لاستیکی یا لامپهای برق، یا حتی از آدمها یا حیوانات زنده تولید شود. حتی از این هم بهتر وقتی است که هنر نازیباشناختی را بتوان در دل طبیعت جای داد که در این صورت، چنانکه نویسندهای بهتازگی گفته است، به «قطعهای از واقعیت در درون امر واقعی تبدیل میشود».
دربارهی هنر معاصر بخوانید.