میکل آنژ ارمیای نبی michelangelo the prophet jeremiah

درباره‌ی ماخولیا در هنر / اورسولا گوئاریگ / وحید حکیم

بخشی از متن:

چگونه می‌توانیم از ماخولیا در هنر سخن بگوییم بی آنکه از ژست شمایل‌نگاری آن شروع کنیم: سری که برای برقراری تعادل وزن خود بر یک دست تکیه زده است؟ این مفهوم، در واژۀ آلمانی schwermut ، این گونه بیان می‌شود: تنگ خلق بودن. حالی سنگین داشتن. اکنون، یک‌راست به سراغ  ساتورن – کرونس، رب النوع ماخولیا، می‌رویم. او همواره با قبض، سنگینی و کندی مرتبط بوده است. اگر به عباراتی چون ” گرفتگی خاطر” (une tristesse de plomb) ، “قفل شدن زانوها”( se sentir les jambes en plomb) و “سالهای خفقان” ( les années de plomb) بیاندیشیم، تداوم این مفهوم را در زبان امروز نیز در می‌یابیم.

به واقع، در تاریخ هنر غرب ژست ویژۀ ماخولیا از تمام سده ها عبور می‌کند. از آثار عصر یونان کلاسیک، همچون تندیس آتنای ماخولیایی و یا آلکمن بر چوبۀ مرگ، گرفته تا زمانی که در آن به سر می‌بریم (ماخولیای مونک و سِروزیه و سینما های هاپر در نیویورک). گذشته از گراور ماخولیای دورر که در این راستا به نسخه‌ای سرنمونی بدل شده است.

رد پای این ژست در ادبیات نیز دیده می‌شود: اشعار مینه زنگر (معادل آلمانی تروبادور اکسیتان) و والتر فون در فوگل وایلد و آثار لورنتسو ِ مدیچی: ” من اغلب روی سنگ سخت می نشینم و دست زیر گونه می گذارم…”

با وجود این، ژست ویژهٔ ماخولیا تنها به حزن و اندوه محدود نمی شود بلکه همان‌گونه که والتر فون در فوگل وایلد ِ نشان می‌دهد، ژست پیامبران و پیشگویان (ارمیای رمبرانت و همچنین پیشگوی المپی) و نیز ژست متفکران (تندیس متفکر اثر رودن)، عموماً این چنین است. آیا اندوه، نتیجهٔ داشتن دانشی بیش از دیگران است؟

به هر حال ارسطو اعلام می‌دارد ماخولیا کمال مطلوب طبع انسان‌های خاص است. او این چنین به جنبهٔ مثبت ماخولیا یا صفرای سیاه اشاره می‌کند. (در نظر بقراط، در ابتدا یک عدم تعادل بین طبع‌های چهارگانه اتفاق می‌افتد؛ به این ترتیب حالتی بیمارگون مُستولی می‌شود و در نهایت سلامتی تعادل را برقرار می‌کند).

همچنین مشاهدهٔ اینکه دوره‌های متفاوت تاریخ تمدن در برابر ماخولیا چه واکنشی داشته اند، بسیار جالب است: پدیده‌ای که نزد یونان کلاسیک، به زعم ارسطو و نیز دیگران، در سرشت افراد نابغه است. این پدیده که با چهرهٔ نگران کنندهٔ جنون پهلو می‌زند، در قرون وسطی از بار معنایی موعظه‌گرانه ای تحت عنوان اسه دیا یا رخوت برخوردار است که قطعاً نوعی بیماری و حتی بدتر از آن، گونه‌ای گناه  محسوب می‌شد. چرا که انسان بی رمق، منفعل (اگر نگوییم تنبل)، محزون، بی‌تحرک، جدا افتاده از جامعه و از خدا، در معرض مواجهه با شیطان است. لوتر در این مورد می‌گفت:” ماخولیا حمام شیطان است”. زاهدان، کسانی که قبل از بازگشت به سوی خداوند، جرأت تردید و پرسش می‌یابند؛ اینانی که به سادگی مورد پرسش قرار می‌دهند، مورد هجوم دیوان و فوج شیاطین قرار گرفته‌اند. هیلدگارد دوبینگن بطور موازی ویژگی ماخولیایی انسان را برای ما شرح می‌دهد: آن دم که حضرت آدم میوهٔ ممنوعه را خورد، ماخولیا در خونش جاری شد. به گونه‌ای دیگر این گناه ازلی‌ست که آدمی را ماخولیایی ساخته است. نمونه‌های متعدد،  آدم و حوا را به گونهٔ زوجی ماخولیایی نشان می‌دهد که از بهشت رانده شده‌اند. بنابراین سیب، میوهٔ درخت دانش است و به این ترتیب اسه دیای قرون وسطایی ما را به رابطهٔ بین ماخولیا و دانش ارجاع می‌دهد. (پس آیا ماخولیا همان فرزانگی است؟)

محصولات مرتبط

سبد خرید ۰ محصول