
بخشی از متن:
از بیستم آوریل تا دوم جولای ۱۹۹۰ یک نمایشگاه غیرمعمول در لیون فرانسه برگزار شد. بیستوچهار اثر از «نقاشیهای روزشمار» اثر آن کاوارا (برگرفته از مجموعۀ «امروز»)، از هر سال یعنی از ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۹ یک اثر، در کنار پنج مجسمه از آلبرتو جاکومتی: «زنی با موی افراشته» (۱۹۴۸)؛ «قفس» (۱۹۵۰)؛ «زن ونیزی، هفتم و هشتم» (۱۹۵۶) و «زن ایستاده» (۶۰-۱۹۵۹).
در این نمایشگاه آثار به طرزی غیرقابلانتظار با یکدیگر رویاروی میشدند. به طرزی بیسابقه در کنار هم قرار میگرفتند، رویدادی که نه به تاریخ تکیه داشت نه به زیباییشناسی. ملاقاتی بود که در بیرون از قیدوبندهای تصویر انجام میگرفت، حتی بیرون از چارچوبهای گاهشمارانه و تاریخیِ کاملاً خاصی که «نقاشیهای روزشمار» کاوارا خود را مقید به آنها ساختهاند؛ و جنبهی کاملاً عجیب نمایشگاه این بود که نقاشیهای کاوارا مجسمههای جاکومتی را با مسائل معاصر رویاروی میکردند.
این نمایشگاه نه مواجههای تصادفی بود و نه نشان دادن همدستی بین آثار به نمایش درآمده. بلکه، آنچه در بین فرمهای حجموارِ عمودی و برافراشتهی پرهیبت فلزی (جاکومتی) و بعد افقی مستتر در زمانمندی خطیِ بومها (کاوارا) خود را به رخ میکشید، همان ذات و جوهرهی نمایشگاه، در غیاب یک سوژه یا ابژهی قابل تشخیص، مواجههای را ترتیب میداد که تماماً در زمان حال اتفاق میافتد، در بافت و زمینهای که آثار را به بیرون از خودشان میبرد. در بطن این شرایط بیرونی خودآگاهی بود که آثار جاکومتی و کاوارا با هم ملاقات میکردند، و از هویت تعریف شدهی خود به مثابۀ آثار مستقل و خودکفا فراتر میرفتند.
گواه واقعی یک اثر هنری این است که این اثر نشانهای از زندگی است.
در مجموعهی «امروز»، تاریخی که ساخته شدن نقاشی را مشخص میکند -و شروع و پایان کار، یک روز واحد است- در مرکز بومها درج شده، و تنها سوژه یا موضوع اثر است. این آثار تنها براساس سلسلهای از شمارهها طبقهبندی شدهاند، و صرفاً از روی قاب و رنگ، تاریخ، و زبان کشوری که نقاشی در آن کشیده شده، از هم متمایز میشوند. از آنجا که هر نقاشی شبیه همهی نقاشیهای دیگر است -یعنی صرفاً یک اثر در میان آثار دیگر است، و در درون قراردادها، رمزگانها و پیکرههای قابل محاسبه عمل میکند- فضایی برای دگربودگی خلق شده است. بداعت هر اثر، که همان تفاوتاش با سایر آثار است، بدل میشود به امکانی برای رویارویی با رویدادهای جهان. از آنجا که معنای آن از پیش تعیین نشده است، کار اصلی اثر بعداً، به هنگام مواجهه با بیننده، وقتی که در معرض جهان قرار میگیرد، به ظهور خواهد رسید.
چشماندازی که به ما عرضه میکند لحظهای در تاریخ جهان است، منتها لحظهای بی نام. معنای آن تا بینهایت دیده خواهد شد. تا بینهایت بر زبانها جاری خواهد شد. زیستگاه ابدی ما خواهد شد. معنای آن بدل میشود به یک نشانه، و حضور رازآمیز آن افقی از خودآگاهی را پیش چشم ما میگشاید که باید توسط ما بینندگان اشغال و تفسیر شود. خود آگاهی در واقع رویداد راستین هر نمایشگاهی است. نمایشگاهها در مرز میان پدید-ناپدیدشدن خطر میکنند. هر اثر درون جعبهای جای داده میشود، در بطن گاهشماری امور واقع مرتب میشود، در تاریخ هنر جای داده می شود.