مریم کهوند در این مقاله به گستردگی و چندوجهیبودن مقولهی خوانایی پرداخته است. مقولهای که برای طراحان و تایپدیزاینرها بیش از هر چیز با ملاحظات و ویژگیهای زیباییشناختی آمیخته است. همین نکته تعریف خوانایی و ماهیت آن را به ترکیبی بسیار پیچیده تبدیل میکند. میدانیم که ملاحظات و ویژگیهای زیباییشناسی و وضوح و قابلیت تشخیص حروف نوشتاری بهطور نسبی از مهمترین امکانات بالقوه برای خوانایی یک نوشتار است. او در این مقاله دربارهی چگونگی و چیستی خوانایی از منظر تایپوگرافی و تایپدیزاین بحث میکند.
بخشی از مقاله:
هنگامیکه گوتنبرگ اولین کتاب چاپیاش، انجیل، را تولید کرد، با تقلای فراوان برای فروش آن، بازاریابی کرد. پسزدن کتاب چاپی که از نگاه بسیاری نسخهی بدلی و غیرواقعی از یک کتاب بود از موانع اصلی در بازاریابی و فروش آن به شمار میرفت. پس از شوکی ناگهانی و آنهمه هیجان برای فناوری نو، مدتها طول کشید که کتاب چاپشده با حروف تایپی، جایگزین کتاب خطی با حروف کالیگرافیک شود. تشابه فراوان نخستین تایپفیسهای متن در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی و پایبندی فراوان فرم حروف به تناسبات کالیگرافیک شاهدی بر این ادعاست. خوانایی یکی از ویژگیهای ضروری تایپفیسها و متون محسوب میشد. و از همان نخستین روزهای تاریخ تایپ تاکنون یکی از مسائل مهم مرتبط با تجربه و دانش تایپدیزاین به شمار میرود.
به نظر میرسد واژهی خوانایی برای توصیف کیفیتی که به آن اشاره میکند بهاندازهی کافی گویا است. اما بحث دربارهی مفهوم آن به یکی از چالشبرانگیزترین موضوعات در حوزهی تایپوگرافی تبدیل شده است. متون خواندنی از ترکیب حروف و واژگان و جملات شکل میگیرند. وقتی خوانایی یک متن را در نظر میگیریم، بهنوعی به خوانابودن حروف و کلمات نیز اشاره میکنیم. پس خوانابودن حروف یک متن برای خوانا بودن کل آن شرطی لازم به نظر میرسد.