غزاله هدایت در این مقاله با نگاهی به مجموعه عکس «خاطرات يکو نيم متريِ» مزدک عیاری، به فضای خانوادگی خود میپردازد. عکسهای عیاری، که اواسط دههی هفتاد تا دههی هشتاد گرفته شده عاملی میشود که هدایت را به یاد فضاهای خانه، خانواده و البته فضاهای دوستان میاندازد.
بخشی از مقاله:
چه در تصاویر داخلی چه در تصاویر خارجیِ مزدک عیاری، چیزهای درون کادر آزاد و پخشوپلا این طرف و آن طرف ریختهاند تا ویزور عکاس آنها را آزادانه و اتفاقی برباید. خانوادهای کمجمعیت که با میهمانان در برخی تصاویر پرجمعیت شدهاند، قرار است تمرینی باشند از یک فضای نیمهخصوصی. قرار است پلی باشند به دنیای بیرون. میهمانان این عکسها، از نسلی میگویند که سودای با هم بودن و ساخت یک فضای صمیمی و نیمهخصوصی را دارند اما از هم فاصله گرفتهاند و میخواهند جدا و یکه، گوشهای با خود زندگی کنند. میهمانان که قرار است محیط عمومی را به درون بکشند میزبان خانه میشوند، و از بیرون چیزی نمیگویند. پا به این خانه که میگذارند درها همه بسته میشوند. پسماند زندگی «جمعی» در عکسهای عیاری با فروپاشی آدمها و چیزها، تفرد و تنهایی، فرار از شهر و فضای بیرونی، مدام من را یاد زندگی برادرم میاندازد که یک طبقه پایینتر گاهی صدای زندگی شبانهشان به گوشم میرسد. انگار بارِ تمام مکانهای جمعی مدرن همچون کافه، سینما، کنسرت، کلوپ به دوش خانه افتاده است. خانهای که اگر یکی از این مکانها شد در و پنجرههایش بسته میشود تا نه صدای شهر به خانه بیاید نه صدای خانه به شهر. مزدک عیاری با دوربیناش که یکی از اعضای این خانه و خانواده شده است این فضای خصوصی/ نیمهخصوصی را نیمهعمومی/ عمومی میکند. او به ما مجال میدهد تا اندک زمانی این فضای خصوصی را در فضایی نیمهعمومی، در گالری، در شهر تجربه کنیم.
کندوکاو دیداری در عناصر تصویر با تاریکی و روشنایی شکل میگیرد. لحظات آنیاند و تخیل نقاشانهی مادر یا روایت و داستان پدر را کنار میزنند. پِلِکه زدن و سَرسَری دیدن در عکاسی شهری ــ با ازدحام و شلوغیاش ــ جای خود را به این عکاسی خانگی داده است. همهمهی خیابانهای شلوغ جای خود را به آدمها و حیوانات و اشیای داخلی و گیاهان دادهاند. و اتفاقاً آن جا که عکاس پا از خانه بیرون میگذارد تهرانِ ما به شکلی غریب خلوت میشود. انگار همهی آدمهای این شهر در خانه چپیدهاند. عکاس یا شهروند این شهر با همان نگاه هیچکاکی، با هراس و تردید، از بالا سرش را از پنجره بیرون کرده است. این تشویشِ آشنا در عکس دیگری هم که عکاس یا راننده دارد از شهر خارج میشود هم، در هوای سرد برفی ما را به این سو و آن سو سُر میدهد.