معرفی مقاله:
در این مجموعه نوشتههای جواد مجابی دربارهی برخی از هنرمندان همچون کورش شیشهگران، رضا مافی، ناصر اویسی، یعقوب امدادیان و محمد احصایی را خواهید خواند.
.
بخشی از مقالات:
فضای هنر ایران پر از خطوط و سطوح منحنی است که به باورهای هزاره ای تاریخ ما برمیگردد، این انحنای مکرر درخط و موسیقی و معماری ایرانی نمود بیشتری یافته است. خطهای پیچان و رقصان تابلوهای شیشه گران با پوستر به خاطر صلح در لبنان (سال ۵۵) آغاز میشود الهام یافته از ترکیببندی مدور پراز چم وخم هنر سنتی ایران است که در روند مدرن شدن پیوند خود را از نگرش و تجربهی فرهنگی نمیگسلد. همان قدر این خطوط پیچنده وامدار معماری پیچان و ساختار مدور معماری و خط فارسی است که مدیون بازی بیاختیار دست و قلم بر صفحهی سفید است. از خط خطیکردن کودکان تا دوایر بیاختیاری که دست طراح ناهشیارانه بر کاغذ ترسیم میکند، این بازی عادی که به کلاف سردرگم خطوط میتواند تبدیل شود وقتی از صافی مهارتهای فنی ذهنی خلاق بگذرد به بازی سنجیدهی مارپیچها و ترکیب بند پرانحنای تابلوهای کورش میرسد که در چهار دههی اخیر روند رو به کمالی را پیموده است. طنابهای رنگین، مارپیچهای رقصان، سطوح دوبعدی پرتپش شتابآلود، درعین این که ریشه در زیباییشناسی بومی دارد، بر اثر آزمونهای متنوع هنرمند، بیانی تجریدی و استعاری نزد هنرشناسان جهانی یافته است.
..
رضا مافی، بیشترین بخش عمر سیونهسالهاش را صرف هنر خوشنویسی کرد. وی شاگرد استاد حسین میرخانی بود و به اقتفای خوشنویسان قاجاری میرزا رضا کلهر و میرزا غلامرضا اصفهانی قطعاتی میپرداخت. در آغاز فعالیتش جذب بازار کار شد و در کانونهای آگهی کنار گرافیستهای سنتی، سفارش خط قبول میکرد. با آگاهی عملی به تقاضای اندک جامعه برای خط فارسی و عرضهی محدود آن در نوشتن کتاب مقدس و ادعیه، دیوانهای شعر و فرمانهای رسمی و کاربرد اندکش در آگهیهای روزنامهای جلد صابون و قوطی چای، متوجه سیطرهی اژدهای چاپ بر قلمرو خط و خوشنویسی شد. وضع خوشنویسی که یک قرن پیش در دورهی قاجار به اوج رسیده بود و شاهان متفنن علاوه بر مشق خط، مرقعات گوناگون از آثار خوشنویسان قدیم و معاصر ترتیب میدادند وآن را همتراز زر و گوهر در خزانهی شاهی مینهادند اکنون به جایی رسیده بود که کاربردش در نگارش روی حلب روغن نباتی و اعلانات شادباش و سوگواری جراید روز به روز کمتر میشد و هجوم حروفی چاپی بیشتر حس میگردید.
.
ضمن گفتگویی با من اشاره میکند: «… در ایران ما به آبستره کردن طبیعت پرداختهایم. مینیاتور، طرح و رنگ کاشی و قالی گواه این رفتار است. از سوی دیگر هنر ایران همواره با نوشتار توأم بوده. به کتیبههای تخت جمشید نگاه کنیم که نقشبرجستهها کنار خطوط آمده تا نسخههای دستنویس که با مجالس نقاشی تزئین شده، همواره شعر و خط با نقاشی قرین بوده است. در مینیاتور ایران چیزهایی میبینید که در طبیعت نیست مثل آسمان طلایی .این خلق مجدد است، بینیازی است از مدل، چیزی بر آن افزودن است. اروپا سالها کوشید خود را از قید ملازمت طبیعت آزاد کند. به من میگویند اسب سبز که کشیدهای در طبیعت نیست. من میگویم باید باشد چون زیباست. به نوکردن مینیاتور پرداختم. میدانید که سطح مجلس نقاشی ایرانی شلوغ است چون ایران تاریخ پرماجرایی دارد. نقاش انگار حرفهای فراوانی دارد که میخواهد همه را در یک تصویر بگنجاند پس یک ذره از تصویر خالی نیست. همهاش رنگ است و خط. در روند نوکردن مینیاتور به ساده کردن آن پرداختم خطوط به حداقل لازم رسید، همچنین رنگها. خط وظیفهی تزئینی و کاملکنندهی کمپوزیسیون را پیدا کرد زیبایی برایم همیشه مهمترین اصل بوده است.
.
دو راه و رسم متفاوت در هنرهای تجسمی شناختنی است: ۱ـ کمینهای از نقاشان و مجسمهسازان میکوشند انگ و نشان خاص خود را بر آثارشان بزنند، مُهر ویژگی هنرمند مشتمل بر شیوهی منحصربهفرد بیانی یا زبانی، نشان بومیگری، ارتباط سنتی یا وابستگی به اقلیم فرهنگی خاص است؛ چنان که با دیدن اثر بینندهی آگاه بگوید این جکسون پالاک و برانکوزی است، زندهرودی و محصص است یا از هنرمندان آمریکای جنوبی و آسیای شرقی شمرده میشود. درواقع هنرمند در متن فرهنگ تجسمی جهانی، صاحب زبان خاص و بیان ویژهای میشود که منحصر بدوست، او این بیان را ابداع کرده یا به کمال رسانده است. منتهای آرزوی هنرمند است که او را با اثرش همه جا بشناسند و ممتاز بدانند از دیگران. ۲ـ بیشینهای از اهل هنرهای تجسمی به نقاشی چون زبانی عام مینگرند و خواستار حد و مرزی انحصاری نیستند همین که میتوانند با خط و رنگ و نور بر بومهاشان چیزی بیافرینند و در شمار هنرمندان قرار گیرند بر ایشان کافیست. پیکاسو و براک از دستهی اول مبدع بیان تازهای هستند که از تلفیق زبانهای بصری گوناگون ترکیبی نو یافته است، اما هزاران نقاش دیگر را که در سراسر جهان به شیوهی کوبیسم کار میکنند نه به عنوان مقلد بلکه به مثابهی هنرمندانی میتوان دانست که زبان حتی لهجهای مشخص در هنر خود ندارند اما هنر خود را بدین جهت در عرصهی کوبیسم پی گرفتهاند که این عرصهی بیانی را زمینهی مساعدتری برای ابراز هیجانهای خلاقهی خود یافتهاند، اینان تکاملدهندگان یک بیان از پیش ساخته و شناختهاند بیکه سودای ویژهشدن داشته باشند نقاشی کردن ـ نه منحصر و ممتازبودن ـ را لذت مدام ومعنای زندگی هنریشان شناختهاند.