آثاری از میرعبدالرضا دریابیگی، جمال بخشپور، لیلی متیندفتری، منوچهر معتبر و بهجت صدر. به قلم جواد مجابی
میرعبدالرضا دریابیگی ۱۳۰۹
دریابیگی خالق فضاهای ناپیدا کرانه است، افقهای وسیع دور رونده، صحراهای نامسکون یکدست، اقلیم کویری افق تا افق پوشیده از ریگ و نور و تموج و ناهمواری که زیر آسمان همرنگ با خود، تلاطم دارند. نقاش اما کویر را گاه چون دریا مینمایاند ودریا را آمیخته با آسمان و آن چه از زیر قلم مویش بیرون می آید بیشتر حاصل تخیل ویژهی او ازسیاره ای ناشناخته است، نمایش گستردگی ژرف با نشانه گذاریهای آشنا خصیصهی اصلی کار اوست…
نقاشیهای دریابیگی شباهت زیادی به شخصیت خود او دارد، آرام و احساساتی و خوگر به نظمی مستمر.
جمال بخشپور ۱۳۲۳
بخشپور تصویرگر غرایب خیال است. راویِ تجسمیِ دنیاییست که پایههای مادی آن، از واقعیت پیرامون دور نیست اما تخیل نیرومند نقاش ازاین روابط، تمثیل هایی برمیگزیند که در رازوارگی و روایت کناییشان، به گونهای ظاهر میشوند که کمتر کسی رابطهی این کابوس ناشناخته را با آن واقعیت آشنا باز میشناسد. او واقعیت زیرین و پنهانی ظواهر روزمره و عادات انسانی را با لحنی تلخ و خشمناک آشکار میسازد. اشاراتی به تناقضهای درون ما و تضادهای بیرونی ما دارد. در این طرفهکاری گروتسک وار، چیره دست است.
انسان و پرنده در کارهای بخشپور نقش اساسی دارند.
لیلی متیندفتری ۱۳۸۶-۱۳۱۵
لیلی متیندفتری نوهی دختری دکتر مصدق و فرزند دکتر احمد متیندفتری، در خانوادهای فعال از نظر سیاسی و اجتماعی به دنیا آمد. فعالیت فرهنگی را از این خانوادهی پر جنب و جوش به ارث برد اما در زندگی اجتماعی چندان در ارائهی آثارش فعال نبود. با آن که از رفاه و سرشناس بودن برخوردار بود لکن به عرضهی کارهایش در نمایشگاه فردی و جمعی ولعی نداشت و به عکس همعصران خویش به هیاهوی فرهنگی متداول نپیوست. … همین بیادعایی و فروتنی چهرهی او را بین هنرمندان نسل خود کم رنگتر نشان میدهد.
در ۱۹۵۹ دانشگاه هنرهای زیبای لندن را به پایان رساند، در دانشگاه تهران نه به عنوان مدرس هنر بلکه با سمت معلم زبان انگلیسی فعالیت میکرد.
منوچهر معتبر ۱۳۱۵
معتبر چندان به طراحی علاقهمند است که کمتر فرصت میدهد به رنگ تا رویهی تابلوهایش را بپوشاند، سطح بومهای او غالباً سیاه وسفیدند، سفید از فضاهای خالیِ مانده از نقش و سیاه از شبکهی خطوط عصبی که در مرکز اثر میتازند. با فاصله به طبیعت نگاه میکند، تا آن حد به طبیعت نزدیک میشود که آن را بهتر ببیند و به احوال آن معرفت یابد، ضمن این آشنایی عمیق از آن دور میشود تا با تجرید نسبی فیگورها به کلیتی از هستی پیرامونی برسد. … او درگیر نوعی شیدایی عجین شده با تنفر نسبت به مرگ و سیاهی است …
… ترسیم این عدم قطعیت و نسبی بودن وجود و عدم افراد و اشیا، بینش تجسمی تازهای است که نقاش بازتاب آن را بر تابلو آزموده است. این شورشی است که معتبر علیه داوریهای پیشین خود دارد: علیه قاطعیت خشن خطوط و فضاهای به دقت جدا شده و حتمیت حضور سوژههایش.
بهجت صدر ۱۳۸۸-۱۳۰۳
امتیاز اساسی هنرمندانی چون بهجت صدر، عصار و عربشاهی در این است که سراسر عمرشان؛ نقاشی را تنها بهخاطر آزمونهای خلاقهی بدیع پی گرفتهاند و جاذبهی فروش بازار و مطرح بودن، شهامت تجربهگری را از آنها نستانده و آنها را به کپی کنندهی خود یا دیگران تبدیل نکرده است تا به قصد ارضای خواست خریدار و مدیر و دلال و منتقد تابلوهای باب روز بسازند. صدر که از آغاز جنبش هنرِ نوین ایران در این جریان سهیم بوده، بر اصالت خلق اثر و تجربهگریِ مدام در زمینهی نامتعارف نقاشی انتزاعی، پای فشرده و به جستجوی راهی برای بیان ذهنیت خود دراین عرصهی -هنوز نوظهور- کوشیدهاست بی آن که پروای تأیید یا انکار دیگران را داشته باشد. «بیشتر از رنگ سیاه استفاده میکردم که به گمان من مادر رنگهاست» بهجت صدر هیچ گاه از تجربه کردن بازنایستاد و از معلمی، که بعضی هنرمندان معاصر هنرآموز او بودهاند.