جای خالی یعنی زهر/ گفت‌وگو با علی‌اکبر صادقی ر ویژه‌نامه آرت و کرافت حرفه: هنرمند شماره‌ی 81 / زمستان 1401

جای خالی یعنی زهر/ گفت‌وگو با علی‌اکبر صادقی

بخشی از متن:
گفت‌وگوی ثمیلا امیرابراهیمی، ایمان افسریان و مسلم خضری با علی‌اکبر صادقی

ثمیلا امیرابراهیمی: آقای صادقی فکر می‌کنم در گفت‌وگوها و مصاحبه‌های قبلی‌تان درباره‌ی بیوگرافی‌تان به اندازه‌ی کافی صحبت شده است. اگر موافق‌اید از ابتدا سراغ آثارتان برویم. انگار خیلی از صحنه‌ها و جزئیات کارهای شما در رابطه با دنیای واقعی امروز است. آیا در کارهای‌تان از وقایع زندگی روزمره‌ الهام می‌گیرید؟

علی‌اکبر صادقی: بسیار. بعضی از کارهای من براساس خواب‌هایی‌شکل گرفته که دیده بودم. در واقع فیلمی مستند از خواب‌های من هست که سام کلانتری و آرش صادقی، یک سال و نیم روی آن کار کرده‌اند. خواب‌های عجیب و غریبی‌ می‌دیدم، و جالب اینکه خواب‌هایم تصویری بود. خوابی را نقاشی کردم که حدود سی‌و‌پنج تا چهل سال پیش دیده بودم.

امیرابراهیمی: دنیای ذهنی شما تخیلی عالی دارد. اما به‌نظرم تصویرگری‌های اولیه‌ی شما، زمینه‌ی این تخیلات و فضاهای رزمی و تجهیزات جنگی و غیره شده است. آخر چه کسی امروزه و در زندگی معاصر خواب نیزه می‌بیند؟ همه‌ی این چیزها که به نظر ما سوررئال می‌آید، به‌نوعی برای شما واقعی است، چون با آن‌ها زندگی کرده‌اید. مثلاً راجع به این «دیوانه» که عنوان نمایشگاه شماست و در فیلم‌تان خود را دیوانه می‌نامید، خُب کلمه‌ی دیوانه که از دیو می‌آید، دیوانه، یعنی مانند دیو. بعد در تصویرگری‌های قدیم‌تان و برگرفته از شاهنامه‌، دیوها آن‌جوری که کشیدید نه اینکه دیوهای خوبی باشند، نه، آن‌ها مفهوم شر را داشتند، ولی در مقابل‌اش قهرمان‌هایی هم بودند، مبارزه‌ای بود و حماسه‌ای، اما وقتی به نقاشی‌های آخر شما می‌رسیم، به نظرم می‌آید این دیوها دیگر همان دیوهای ایرانی نیستند و دیگر مبارزه‌ای هم در کار نیست.

صادقی: نه، شاهنامه و دیوهای ایرانی همیشه برای من خیلی جالب بوده‌اند.

امیرابراهیمی: در مورد دوره‌ی افسردگی و شعرواره‌هایتان بگویید.

صادقی: یک سال افسرده شده بودم. بعد از یک سال با خودم گفتم افسردگی یعنی چی!؟ گفتم افسردگی نداریم اکبر؛ بعد یک‌سری رنگ‌های رنگین گذاشتم و نقاشی‌های رنگین انجام دادم. غیر از این، در آن یک‌ سال که افسرده بودم و نقاشی نمی‌کردم، دویست صفحه شعرواره گفتم. خیلی سوررئال‌اند. در این شعرواره‌ها اول از یک کاغذ A4، بداهه شروع می‌کردم و هرچه را که به‌ذهنم می‌رسید، می‌نوشتم.

امیرابراهیمی: چه اثری روی شما داشت؟ حال‌تان خوب می‌شد؟ بعد از آن دوره دیگر شعر نگفتید؟

صادقی: خیلی خوب می‌شد، من نمی‌توانستم بیکار بنشینم. حالا هم بعضی‌وقت‌ها یک چیزهای کوتاهی می‌گویم، البته گاهی یادداشت‌شان هم نمی‌کنم.

ایمان افسریان: کارهای شما از یک طرف درباره‌ی خشونت است و از طرفی دیگر طنّاز. ظاهری تراژیک دارد و باطنی کمیک. شما از دیو و یا شر می‌گویید، اما من اصلاً محتوایی شرورانه یا نیروی شر در آثار شما ندیدم. حتی زمانی که یک موجود عجیب و غریبی شبیه سامورایی‌ها و دیوهای موهوم اینکاها کشیده می‌شود، باز هم می‌بینیم که طنز و شوخی در کار است. مثلاً دو تا آمپول از آن بالای کادر آویزان شده؛ یا اردکی آنجاست؛ یعنی از نزدیک همه‌چیز کمدی می‌شود.

صادقی: آره، در اکثر کارها یک اِلمان این شکلی می‌گذارم. مثلاً پرنده‌ای می‌آورم و یا در همین تابلوی ۷۵ سالگی، که برای شاه غذا می‌آورند؛ صورت‌حساب شاه را گذاشته‌اند روی پلو و روی صورت‌حساب نوشته شده چلوکباب برگ این‌قدر و…

افسریان: پس این خشونت از کجا می‌آید؟ اینکه همه مثله و تکه‌تکه شده‌اند.

صادقی: همیشه جهان ما این‌جوری بوده. دنیای آدم‌ها این‌جوری است. …

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول