بخشی از متن:
در دورهی اول یعنی تا انقلاب ۱۸۴۸، آوانگاردیسم، پیشقراولی جمهوریخواهی و جنبش سوسیالیستی در نقد اجتماعی را تعریف میكرد و تا سال ۱۹۱۰ آوانگاردیسم جنبش هنری وابسته به انقلاب اجتماعی است اما از جنگ جهانی اول به بعد صرفاً یك جنبش پیشتاز هنری است.
پدیدههای نامنتظر در قلمرو سیاسی و آمیختن سیاست با روشهای نظامی كه محصول اندیشههای انقلابی قرن نوزدهمی بود ریشه در انقلاب كبیر فرانسه و سیاستهای رادیكال ژاكوینها داشت. انقلاب بورژوایی بزودی به جنبشهای سوسیالیستی پیشتازی بدل شد كه نفی گذشته شعار آن بود. از این رو آوانگاردیسم در این تجربه بسیار معنادار مینمود. ماركس در هجدهم برومر لوئی بناپارت مینویسد:
«انقلاب اجتماعی قرن نوزدهم چكامه خود را از گذشته نمیتواند بگیرد، این چكامه را فقط از آینده میتوان گرفت. این انقلاب تا همه خرافات گذشته را نروبد و نابود نكند قادر نیست به كار خویش بپردازد. انقلابهای پیشین از آن رو به یادآوری خاطرههای تاریخی جهان نیاز داشتند كه محتوای واقعی خویش را بر خود بپوشانند. انقلاب قرن نوزدهمی بدین گونه یادآوریها نیاز ندارد و باید بگذارد كه مردگان سرگرم دفن مردههای خویش باشند تا خود به محتوای خویش بپردازد. در گذشته مضمون به پای عبارت نمیرسید اكنون عبارت است كه گنجایش مضمون را ندارد. انقلاب فوریه حملهای نامنتظر بود كه جامعه كهن را غافلگیر كرد. مردم این ضربه شست را همچون رویدادی تاریخی، گشاینده دورانی جدید تلقی كردند.» (ماركس، هجدهم برومر لوئی بناپارت، ص۱۵)
آنچه ماركس در توصیف انقلاب اجتماعی نیمه دوم قرن نوزدهم نوشت از بهترین منابع جستوجوی ریشههای تفكر آوانگارد و روحیه/ فضا در زمانهای است كه پیشتازی بورژوازی و انقلابهای بورژوایی به ضد خود، یعنی آوانگاردیسم سوسیالیستی و انقلابها و جبهه مقدم تغییر اجتماعی نو كه یكسره با سنتها و قواعد گذشته در ستیز بود و آن را نفی میكرد، بدل میشد.
اگر قرار بر فهم ریشههای عینی/ ذهنی و فضا/ زمانی و اجتماعی بروز و ظهور آونگاردیسم است بدون تردید باید جستوجوی مفصلی را نه در متون مربوط به آوانگاردیسم هنری بلكه در تفكرات اجتماعی/ انقلابی و سیاسی/ نظامی قرن نوزده، از سر گرفت. چرا كه نه در رویدادهای هنری نیمه پایانی قرن نوزده و اندیشهی هنر انقلابی بعد از كمون پاریس و نه در رها شدن هنر آوانگارد از روابط سیاسی و بدل شدن آوانگاردیسم به هر هنر ستیزنده با سنتهای گذشته هنری، بلكه مدتها قبل از این رویدادها، یعنی طی شكلگیری متونی كه به وسیله سوسیالیستها، آنارشیستها و كمونیستها در قلمرو اقتصاد سیاسی و جامعهشناسی انقلاب و تحلیل سیاسی پا میگرفت، اندیشه آوانگارد امكان بالیدن و ظهور را تجربه نمود.
نخستین ویژگی نگاه آوانگارد، مبتنی بر همان توصیف و تفسیری است كه ماركس از زمانه خود ارائه داد؛
«انقلاب اجتماعی قرن نوزدهم چكامه خود را از گذشته نمیتواند بگیرد.» این است آن فضا و زمانهای كه به روانشناسی ایده پیشتاز و ترویج تفكر و روحیه پیشتاز و اهمیت یافتن و اعتبار یكتای آن به صورت بیسابقه یاری میرسانید: گسست از گذشته، ایده روبیدن هر آنچه مربوط به گذشته بود به عنوان خرافات، نابود كردن انقلابی و بینیازی به یادآوری و نامنتظر بودن و غافلگیری! …