بخشی از متن:
امرسن زمانی گفته بود پربارترین گفتوگوها همواره میان دو نفر درمیگیرند نه سه نفر. این اصل شاید کمک کند تا توضیح دهیم که چرا گفتوگوی میان شعر و نقاشی اغلب بر عموم بحثهای راجع به هنرها مسلط بوده است و چرا موسیقی انگار همچون غریبهای از این گفتوگو کنار گذاشته شده. همهی هنرها گویی آرزوی رسیدن به وضعیت موسیقی را دارند اما وقتی نوبت به بحث و جدل میرسد، شعر و نقاشی میداندار میشوند. یک دلیل شاید این باشد که شعر و نقاشی هر دو مدعی حکمرانی بر یک قلمروند (قلمرو ارجاع، بازنمایی، دلالت، معنا)، قلمرویی که موسیقی اغلب بدان پشت کرده است. دلیل دیگر آن است که تفاوت میان واژهها و تصویرها بس بنیادی مینماید.
اینها نه صرفاً انواع متفاوتی از آفریدهها، بلکه انواعی متضاد هستند. واژهها و تصویرها همهی تضادها و تقابلهایی را که در گفتار نقد موج میزنند به میدان جاذبهی تعارض میان خود میکشند، یعنی همان گفتاری که یکی از پروژههایش تدوین نظریهای یکپارچه دربارهی هنرهاست، نوعی «زیباییشناسی» که سودای دیدگاهی همنظر۱ در باب نشانههای هنری در سر دارد، نوعی «نشانهشناسی» که امیدوار است جمیع نشانهها را از هر نوع که باشند فرا گیرد.
با وجود این بلندپروازیها برای نیل به وحدت نظری، مسئلهی نسبت میان نشانههای زبانی و نشانههای تصویری از قرار معلوم با سرسختی در برابر تلاش برای طبقهبندیِ خنثی و تبدیل آن به مسئلهای صرفاً مربوط به ردهبندی مقاومت میکند. واژهها و تصویرها انگار ناگزیر از تندادن به قسمی «جنگ نشانهها» (یا به قول لئوناردو (Paragone )هستند که در آن، نزاع بر سر اموری چون طبیعت، حقیقت، واقعیت و روح انسان است. هر هنری، هر نوع نشانه یا رسانهای، مدعی چیزهای خاصی میشود که بیشترین آمادگی را برای رساندنِ آنها دارد، و هر هنری ادعای خود را بر توصیف معیّنی از «نفس» خویش یا ذات مختص خویش استوار میسازد. نکتهای که به همین اندازه اهمیت دارد این است که هر هنری ویژگیهای خود را در تقابل با «دیگریِ معنادارِ» خود ترسیم میکند. بدینقرار، شعر یا بهطور کلی بیان مقصود در قالب زبان، نشانههای خود را قراردادی و دلبخواهی میبیند ـبه عبارت دیگر، نشانههای خود را، در تقابل با نشانههای طبیعیِ تصویرسازی، «غیرطبیعی» میانگارد. نقاشی خود را به وجهی یکتا شایستهی بازنمایی جهانِ مرئی میداند و حال آنکه شعر در درجهی اول دلمشغول قلمروی نامرئی فکرها و احساسهاست. شعر هنری است که با زمان و حرکت و عمل سر و کار دارد؛ نقاشی هنری است که با فضا و ایستایی و عملِ متوقفشده (و محبوس در یک تصویر) کار میکند. بدینسان مقایسه و تطبیقِ شعر و نقاشی دقیقاً از آن روی بر زیباییشناسی مسلط است که مقاومت بسیار زیادی در مقابل این مقایسه و تطبیق وجود دارد، شکافی چنان عمیق میان این دو هست که فائقآمدن بر آن ممکن نمینماید. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.