این جستار در ۷ پاره تنظیم شده است و صالح نجفی پس از مقدمهای گذرا در باب زبانشناسی و نشانهشناسی، دربارهی ورود لفظ «مدرنیته» به زبان فارسی و دلالتهای آن در متون فارسی سخن میگوید. او سپس میکوشد بحث خود دربارهی فهم ایرانیان از مدرنیته به واسطهی متون ترجمه شده و خلاء میان این فهم و تجربهی زیستن در «وضعیت غریب و ناشناختهای که در عصر جدید با آن مواجه بودهایم» را با اشاراتی مختصر به مفاهیم فلسفی پیرامون چیستیِ تجربه، مدرنیته، فلسفهی زبان و ترجمه، صورتبندی کند. نگارنده میان تجربهی مدرنیته در غرب و آنچه «تجربهی جهانسومیِ مدرنیته» مینامد تمایزی بنیادین قائل است و در بخش پایانی جستار ابعاد این تمایز را روشن میکند.
بخشی از متن:
«ما ایرانیان، مدرنیته را نه تجربه، که ترجمه میکنیم. درستتر بگوییم، ما مدرنیته را در قالب «ترجمه» تجربه میکنیم- در دو تراز، ما به واسطهی ترجمهی «متن»هایی که در وضعیت مدرن تولید شدهاند و در راه تجربهی چیزی گام برمیداریم که هنوز نامش بر ما (و شاید بر هیچکس) روشن نیست. در وهلهی بعد، میکوشیم بر آنچه به گمان خویش در کار تجربهاش هستیم نامی بگذاریم، شاید مدرنیته. اما این که تجربهی مدرنیته در وضع کنونی ما در قالب ترجمه صورت میپذیرد معنای دیگری هم دارد: احتمالاً برای همهی کسانی که بعد از تحقق وضعیتی در صدد برمیآیند تا آن وضعیت را تجربه کنند، راهی جز ترجمهی آن ندارند و اگر چنین باشد، برای این کسان آغاز تجربهی آن وضعیت، جز از راه مواجهه با پارهای متون، پارهای الفاظ، میسر نمیشود.»