وجه مسلطی از هنر ایران در سالهای اخیر به پراکسیسی معطوف شده است که میتوان آن را پاپ، پست پاپ، و یا کیچ خواند. البته با سطحینگری و بیمایگی، با اقتباس نظام خاصی از نشانههای فرهنگ توده ( کیچ روستایی / حاشیهی شهرنشینی، کیچ امامزادهای)، و عناصر اقتباسی غربی (کالاها، سوپراستارها، و اسطورههای موقعیتی)، در زمینه و الفبایی «وارداتی»، و گاه با استهزایی دادائیستی همراه است. وحید حکیم در این مقاله اعتقاد دارد این هنر جدید در فضای هنرهای تجسمی ایران بسیار ضعیف و گاه بیارتباط است. او با مثالهای گوناون از هنرمندان ایرانی سعی میکند این هنر جدید و دلایل شکلگیری آن را شرح دهد.
.
بخشی از مقاله:
این هنر در نگاه اول میتواند هنری موجه باشد. چرا که مایل است خویش را بهمثابهی بازنمود «خود»، جامعه، و نسلی معرفی کند که وضعیت «سخت» را تاب میآورد. اما با کمی تأمل درمییابیم که حس تراژیک این هنر، با مسائل ژرف انسانی و تاریکیهای جامعهای متکثر و رو به زوال، و نیز با دغدغههای نسل سرگردانی که چهرهی خویش را در آینهی نومیدی مینگرد، برانگیخته نمیشود. بلکه بهعکس هنریست پوچ و طربناک که نشاط خود را از نشئگی قلممویی که بیمحابا در هر کاسهی رنگی فرو میرود و بر بوم مینشیند، و پرسهزنیهای سبکسرانه بر تلّی از خرت و پرتهای بیرون ریخته از فرهنگها مییابد. البته هنرمندان این مجال اصرار میورزند تا خامدستیهای خود را Bad Painting و خرت و پرتهای از کار افتادهشان را Ready Made بنامند.
این هنر به هیچ روی قادر نیست چیزی را برای آنچه در آینده رخ میدهد پیریزی کند. این هنر، برعکس، سرگرم قواعد خود است. هنرمندانش مدام نشانههای ضروری را برای ادامهی حیات خود شکار میکنند. آنان، به هیچ روی نمیتوانند در مقام فیلسوف قرار گیرند. چرا که کار فیلسوف اندیشیدن و به اندیشه واداشتن است. در حالی که اینجا هنرمند با سرچشمههای رقتانگیز الهاماتاش هرگونه اندیشه و اندیشگونگی را به حاشیه میراند. اندیشه مقولهای زایا، و مدام فرارونده است. واضح است که در این هنر، اندیشه نیست که مشروعیت مییابد، بلکه کاپیتالیسم بازار آزاد این روزه موظف است برای نزدیک کردن کالایش به پول، ابتدا بدان مشروعیت بخشد. مشروعیت این روزه توسط قرار گرفتن در فهرست کمپانیهای هنری، کتابها، و مجلات صورت میپذیرد.
اشاره به معنای عبارت گلوبال global، (بیآنکه در این مورد بخواهم به حیطهای تخصصی وارد شوم) و نسبتش با هنر در دنیای امروز خالی از فایده نیست. گلوبال نظام گردش سرمایه، تبادل اطلاعات و فناوریست. این نظام، هنر را نیز برای سهولت در گردش، یکسانسازی میکند. به جنس سلیقهی توده نزدیک میکند. این هنر سرانجام توسط متصدیان و ممیزان «روح زمانه» پاراف میشود، مشروعیت مییابد، و سرخوشانه بر صحنهی بازار آزاد به رقص درمیآید. حوزهی مورد بحث گلوبال اقتصاد و بازار آزاد است اما مسئلهی هنر و جنبهی همگانیاش چیزی «بیناذهنی»ست. بیتردید ساز و کاری که آثار بتهوون را جهانشمول میسازد، چرخهی بازار نیست. بلکه حسیافتها و مشترکات عمیق انسانیست که با شناخت از سامانهی زبانی ـ معناییاش، میتوانیم در لایههایی با آن یار شویم.