«برنهارت هیزگ، تلاش برای مدرنیسم سوسیالیستی» به قلم محمدرضا یگانهدوست است. برنهایت هایزگ در سال ۱۹۲۵ در شهربرسلاو آلمان به دنیا آمد(این شهر پس از جنگ جهانی دوم به وروتسلاو تغییر نام داد و به لهستان پیوست). خانوادهی او، همچون خانوادهی بروگلها، سه نسل پیاپی نقاشان سرشناسی بودند. پیش از او پدرش و پس از او پسرش به حرفهی نقاشی اشتغال داشتند. به نقل از خود او، پدرش خیلی زود دریافت که پسرش مستعد است، اما به دلیل درآمد اندک کار هنری، کوشید او را از ورود به این حرفه منصرف کند.
«قصد دارم نشان دهم که برنهارت هایزگ، آنطور که غالباً تصور میشود، صرفا نقاشی تهاجمی، بداههپرداز، خودانگیخته و بیانگرا نیست؛ بلکه در آثارش تامل و تدبر، خودآگاهی نقادانه و تمهیدات فرمی فراوانی دیده میشود که آنها را آگاهانه به کار میبندد.» به عقیدهی کوبر، هدف اصلی هنر هایزگ بیدار کردن مردم و واداشتن آنها به تفکر و ترغیبشان به رها کردن توهمها و پیشفرضهای تثبیتشده و نگریستن به ماورای ظواهر و بدگمانی به بتهای دروغین و گرگهای در پوستین میش بوده است. در کاتالوگ نمایگاه مرور بر آثار هایزگ در ۱۹۸۹ آمده است:«این آثار به واسطهی دههها نقاشی انتزاعی در غرب و تشنگی برای تصاویر بازنمایانه گیرا هستند، اما با نقاشی وحشی و غریزی دههی ۱۹۸۰ نیز تفاوت دارند. این نقاشیها کاملا محاسبه شده و دقیق هستند؛ به غیر از این، برای برنهارت هایزگ بهترین هنر آنی است که در ارتباط و تعامل با جامعه باشد. او به جای آموزش مخاطب به دنبال گفتوگویی با عموم مردم، و به جای ثبت دقیق و وهمانگیز واقعیت، در پی شکل دادن و صورتبندی حقایق از دید خودش است.» از دید او جنگ یا تاریخ تنها یک موضوع بودند و میبایست به زبان هنر ترجمه میشدند:«همینکه کسی در دوران جنگ زندگی کرده باشد برای بیان هنری تجربهاش کفایت نمیکند؛ بلکه باید از زندگی در بحران درک عمیقی داشته باشد و این درک را با زبان هنری شخصیاش بازنمایی کند.»
در ادامه با ما همراه باشید تا با هم نگاهی اندازیم به زندگی نقاشی که در زمانه خودش منحصر و در عین حال دغدغهمند و همراه با عامه مردمش بود؛ یعنی برنهارت هایزگ.