معرفی مقاله:
مارکو گریگوریان، ارمنی – ایرانی – آمریکایی بود. اما آثارش حاوی هیچ رگهای از فرهنگ ارمنی نیست. با رئالیسم سوسیالیستی که مکتب رایج آن دوره ارمنستان بود یا مینیاطور ارمنی که بر خلاف مینیاطور ایرانی نه بزمی و رزمی که دینی است، آشنایی ندارد. او هنرمند جهان- وطن بود. نه ارمنی – ایرانی – آمریکایی، که هیچ کجایی بود. مارکو همه چیزهای وطنی را به کالایی جهانی بدل میکرد و این عصاره نوگرایی یا آوانگاردیسم او بود. و آیا عاقبتش خود نمادی از سرانجام همین نوع آوانگاردیسم نبود؟ نکته قابل توجه درباره او شم تیز او برای درک ایدههای نو و دگرگونیهای تازه است؛ بعد پشتکار و انرژی فوق العادهاش در به کارگیری این ایده ها در فضای هنری ایران و سرانجام توان او در به کارگیری این ایدهها در فضای هنری ایران و سرانجام توان او در درک قواعد بازار هنرهای تجسمی و اهمیت نمایش و عرضه است.
گفته میشود که تابلوهای دوره اکسپرسیونیستی مارکو گریگوریان از هولوکاست بازتابی است غیرمستقیم از قتل عام ارامنه که پدر و مادرش از آن جان سالم به در برده بودند. شخصا در این تابلوها احساسی از درک فاجعه نمیبینم. آیا باید چنین حسی در آنها دید؟ او در ایران مهم بود. در تحول هنرهای تجسمی ایران جایگاه و نقشی داشت. او در این سرزمین، در حوزه هنرهای تجسمی به گونهای پارادوکسیکال، به خاطر همین ایرانی نبودنش، توانست یکی از موثرترینها و آوانگاردترینها باشد. ذات هنر آوانگارد یک جور بیریشگی است. قفلها و سقاخانههای تناولی و دیگران هم دیگر نه به خاطر ایرانی بودن، بلکه به خاطر قرار گرفتن در یک کنتکست جهانی مهمند. مارکو ذاتا این بیریشگی را داشت و میتوانست فرمی مانند خاک را نیزکه از آشکارترین سمبلهای تعلق است، به چیزی قابل فهم برای ذائقهی جهانی بدل سازد، اما مسلما نه چیزی که کوچکترین شباهتی به وطن داشته باشد.
.
مطالعهی مقالهی دیگری پیرامون مارکو گریگوریان
.
بخشی از مقاله:
تولد در کروپوتکینِ روسیه در سال ۱۹۲۵، از پدر و مادری که از ترس قتل عام از قارص ترکیه گریخته بودند. مهاجرت به تبریز در پنج سالگی و مرگ مادر در همین سال. مدرسه در تهران و سپس انتقال به جلفا بعد از ازدواج دوباره پدر. نوجوانی در جلفای اصفهان. بازگشت به تهران در پانزده سالگی، تحصیل در مدرسه کمالالملک، سپس سفر به رم برای آموختن نقاشی. آغاز موفقیتها. برگزاری نمایشگاه در رم. بازگشت به تهران، در حالی که با اندیشههای نو درباره هنر مأنوس شده و میخواهد این اندیشهها را در فضای هنرهای تجسمی ایران پیاده کند. تشویق نقاشان قهوهخانهای، جمعآوری اشیاء کاربردی سنتی مانند قفلها و شاقولها و ظروف دیزی، استفاده از گل و کاهگل و نان سنگک و الک در تابلوهایش. بنیانگذاری گالری استتیک که در ترویج هنرهای نو و اندیشههای نو درباره مفهوم هنر نقش اساسی بازی میکند. …