معرفی مقاله:
مقالهی «انقلاب معنوی» نوشتهی اشلی بَسی است. مقاله دربارهی هنرمندان گروهی موسوم به «گروه سوار آبی» است. از نظر بَسی ما گستردهترین کاوش را در امکانات زبان نمادین برای بیان «معنویت» به یک مفهوم وسیع ضدماتریالیستی و کیهانی در آثار هنرمندان این گروه مشاهده میکنیم. زبان نمادینی که در آن رنگ نقشی اساسی داشت.
اعضای گروه سوار آبی
مقاله با آشنایی فرانس مارک و واسیلی کاندینسکی در شب سال نو ۱۱-۱۹۱۰ و دوستی و الهامبخشی متقابلی که در پی آن آمد آغاز میشود. از نظر بَسی ایدهای که مارک و کاندینسکی در ذهن خود میپروراندند. فرارسیدن عصــری تازه و دورهای جدید از معنویت بــرای غلبه بر دورهی رو به انحطاط، بیروح و کلبیمسلک مادی بود. بَسی در ادامه به این ایدهی کاندینسکی و مارک و بسیاری از همنسلانشان اشاره میکند. او معتقد بودند یک انقلاب بزرگ و جریان تخریب برای پاک کردن و گشــودن راه خلاقیت و بازســازی لازم است. این امر ظهور مکرر تم آخرالزمان را در آثار مارک و کاندینسکی در آخرین سالهای پیش از جنگ روشن میکند.
بَسی در ادامه به ظهور تم آخرالزمان در آثار کاندینسکی و نمونههایی از آثار او میپردازد. از این رهگذر به نقاشی «روز همهی قدیسان»، طراحیهای «طوفان نوح»، و نقاشی «ترکیببندی شماره ۶» و ایدههای پشت آنها اشاره میکند. پس از آن به سراغ یکی از مهمترین نقاشیهای مارک میرود. اثری که کله نام «سرنوشت حیوانات» را بر آن گذاشته بود. و فراز و فرودهای این نقاشی و سرنوشتنش را شرح میدهد. آخرین اثری که بَسی به آن اشاره میکند سازهی بلورینی با نام «خانهی شیشهای» از برنو تاوت است که آن را آغاز معماری اکسپرسیونیستی میدانند.
نتیجهگیری اشلی بسی از این بحث مشخص میکند که چه شد تا منتقدان بسیاری که گرایشهای مختلف سیاسی داشتند. او بعضی از هنرمندان و نویسندگان اکسپرسیونیسم را به پسنشینی ارتجاعی به درون در برابر سیاست زمینی و انقلاب واقعی متهم کنند؟
بخشی از مقاله:
در آثار هنرمندان مرتبط با گروه سوار آبی و در رأس همهی آنها کاندینسکی، مارک و کله، ما گستردهترین کاوش را در امکانات زبانی نمادین برای بیان «معنویت» به یک مفهوم وسیع ضد ماتریالیستی و کیهانی مشاهده میکنیم. در این زبان، رنگ نقشی اساسی داشت.
از نظر تئودور دوبلر، نویسندهای که بهشدت به هنر مدرن علاقهمند بود. رنگ نشانگر «متاع کیهانی» بود و نقاش هنرمندی بود که «به زبان رنگ، شعر میسرود.» کاندینسکی به تفصیل دربارهی «صداها»ی خاص متفاوت رنگها بحث میکرد.
کاندینسکی و مارک به همراه بسیاری از همنسلهای خود معتقد بودند که یک انقلاب بزرگ و جریان تخریب برای پاک کردن و گشودن راه خلاقیت و بازسازی لازم است. کاندینسکی، مونتر، یاولنسکی و دوستانشان همگی متون حکمت الهی مثل تئوسوفی اثر رودلف اشتاینر را خوانده بودند. در ایام پیش از جنگ اشتاینر نیز پیشگویی میکرد که پس از یک دوره هرجومرج دورانی جدید خواهد آمد. او به مکاشفات یوحنای قدیس به عنوان قویترین استعارهای که بر این موضوع دلالت دارد، اشاره میکرد. نیروی محرکهی خلاقیت که از درون ویرانی بیرون میآید در فلسفهی نیچه و اشعار بیشماری در این عصر یافت میشود. این نوع افکار بیاندازه فریبنده بودند. آنها کمک میکنند بفهمیم چرا بسیاری از هنرمندان و نویسندگان جوان ایدئالیست به شور گستردهای که در سال ۱۹۱۴ برای جنگ وجود داشت پیوستند. این گروه با سادهلوحی امید بسته بودند که خشونت و ویرانی باعث تغییر اساسی و تجدید حیات جامعه شود. این امر همچنین ظهور مکرر تم آخرالزمان را در آثار مارک و کاندینسکی در آخرین سالهای پیش از جنگ روشن میکند.
در ۱۹۱۳ مارک یک نقاشی شاخص کشید که نشاندهندهی ویرانگری یک فاجعهی طبیعی خیالی بود. او نام عجیبی روی اثرش گذاشت: «درختان حلقههایشان و حیوانات رگهایشان را نشان دادند» و در پشت آن تعبیری بودایی نوشت: «تمام هستی عذابی شعلهور است.» این اثر به نام Tierschicksale (سرنوشت حیوانات) معروف شد. این نام را دوستش كله پیشنهاد کرد. این تابلو در «اولین سالن پاییزی آلمان» به نمایش درآمد که والدن [سردبیر نشریهی استورم و گالریدار و حامی هنر پیشرو آلمان] آن را در نگارخانهی «طوفان» (استورم) برپا کرد و مهمترین نمایشگاه آوانگارد آن سال شمرده شد.