مقاله «امر والای انتزاعی» به قلم رابرت رازنبلوم است. امر والا که پیشینهاش به لونگینوس باز میگردد. اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم با شور و حرارت کنکاش شد و در زیباییشناسی نویسندگانی مانند برک، رینولدز، کانت، دیدرو و دلاکروا مرتباً تکرار شده است. نزد آنها و معاصرانشان امر والا چارچوب معنایی انعطافپذیری را برای تجارب گنگ و رمانتیک جدید فراهم میکرد. تجاربی مانند حیرت، هراس، بیمرزی و معنویت که حدود شسته و رفتهی سیستمهای زیباشناسی پیش از خود را از هم میگسیخت. امر والا همان ابهام و نامعقولیِ احساساتی را داشت که سعی میکرد ابراز کند. میشد آن را هم به هنر و هم به طبیعت تعمیم داد.
در واقع یکی از بیانهای اصلی آن، نقاشی چشماندازهای متعالی بود. با وجود اینکه زیبایی در طبیعت به صورت شیء ارتباط دارد – یعنی به حدود مشخص آن وابسته است – آیا میتوان امر والا را در شیء فاقد صورت جستوجو کرد. تا جایی که در آن یا به واسطهی آن بیکرانگی نمودار شود؟ بیشک، چنین مواجههی نفسگیری با امر بیکران ـ که در آن تمامیتی قدرتمند را نیز تجربه میکنیم ـ دستمایهای است که نقاشان امر والای رمانتیک را به گروهی از نقاشان آمریکایی پیوند میدهد.
گروهی که به دنبال چیزی هستند که میتوان آن را «امر والای انتزاعی» یا انتزاع والا نامید. در عصر رمانتیک کیفیات والای طبیعت شاهدی بود بر امر متعالی. امروز چنین تجارب ماوراءطبیعی صرفاً از طریق مدیوم انتزاعی رنگ منتقل میشود. آنچه دیروز به آن وحدت وجود (pantheism) میگفتیم امروز تبدیل شده به وحدت رنگ و وجود (paint-theism). خط میان امر والا رمانتیک و امر والای انتزاعی مستقیم و هموار نیست. چراکه اساساً سنت آن از قانونی پیروی نمیکند و بیشتر بر عواطف شخصی استوار است تا پیروی از نظامهای عینی.
بخشی از متن:
[…] «به تجربهای دینی میماند!» زمستان گذشته به زائری برخوردم که سعی میکرد با این جمله احساس ناآشنایی را برایم توصیف کند که در اثر دیدن هفتاد و دو تابلو از کلایفورد استیل در گالری هنر آلبرایت در او ایجاد شده بود. یکصد و پنجاه سال پیش، شاعر رمانتیک ایرلندی، توماس مور نیز به زیارت منطقهی بوفالو رفت. البته مقصد او آبشار نیاگارا بود. تجربهی او نیز، به شهادت نامهای که در ۲۴ ژوئیهی ۱۸۰۴ به مادرش نوشت، نشان از واکنشی سرد ندارد: «احساس کردم به منزلگاه الهی نزدیک میشوم؛ …»