معرفی مقاله:
هانا آرنت در مورد رابطهی سیاست و حقیقت مینویسد:«کسی که دروغ میگوید به کنش دست میزند، اما کسی امر واقع یا عقلی را بیان میکند… نهایت کوشش خود را خواهد کرد تا توضیح دهد که چرا درست حقیقت او منافع این یا آن گروه را به بهترین شکل تامین خواهد کرد… دروغگو، برعکس، در سرشت خود انسانی کنشگر است… جایی که همه دربارهی همهی چیزهای بااهمیت دروغ میگویند، کسی که حقیقت را بیان میکند، شروع کردهاست به کنش، خواه بداند خوه نداند، او نیز درگیر امور سیاسی شدهاست.»
طنز روزگار و تراژدی آن در این است که زمزمهها یا ناگریزیهای چرخش اوضاع با تاخیری معنادار شنیده میشود هنرمندان و تئوریسینهای کنشگر و فعالی که میشناسیم و ناقدان آثار، به راحتی و فیالفور با کمترین گرفتگی و مکثی به سوی”آن” شیفت میکنند (واز همان ابتدا به همین باور بودهاند) و باز همچون سرسپردگان، کاشفان و هواداران دو آتشه با جان و دل کار میکنند، و باز هم هیچکسی هیچچیزی از آن هنرمند و آن موزهدار و آن منتقد و آن تئوریسین و آن مخاطبِ ایامِ خوشِ سابق در یادش نیست یا سعی میکند و به یاد نیاورد؛ و اینچنین یا به آمادهحواری مشغول میشوند یا دست به جعل و تصحیح مفاهیم پرکاربرد نظری میزنند و لاجرم آن مفاهیم مصادره به مطلوب شده و مثلا همچون مفاهیم مسئلهدار و سرنوشتساز چپ و راست تبدیل به اسم مکان میشوند؛ و علیرغم همه خون دلی که میخورند اما در لباس جهانگردان همهجا هستند جز در کشورشان، و بیش از آن که مامور باشند معذورند و بیش از آنکه پیامآور باشند پیامبرند.