معرفی مقاله:
نوربرت الیاس نویسنده مقاله “ادبیات هوادار جنگ در جمهوری وایمار” است. او میگوید ادبیات در اولین جمهوری هنوز تقسیمنشدهی آلمان که در سال ۱۹۱۸ تشکیل شده بود با تجربهی جنگ به شیوههای مختلفی برخورد میکرد. به زعم الیاس در این زمینه دو گرایش کاملا مخالف را از یکدیگر متمایز میسازد. ادبیات حامی جنگ و ادبیات مخالف با آن.
در این مقاله نوربرت الیاس در تلاش است تا از طریق مثالهایی این دو گرایش و تاثیراتش را شرح دهد. از نظر او این دو نوع گرایش دو ژانر مختلف ادبی را شکل دادند. که هرکدام کارکرد تبلیغاتی و ایدئولوژیک خاص خود را داشت. تمرکز الیاس در این مقاله به توضیح ادبیات حامی جنگ است. او میگوید که در ادبیات هوادار جنگ، اتفاقات واقعی مربوط به کشمکش قدرت میان دولتها و سرشت مرگبار آن بدون انکار خصلت مشمئزکنندهاش به شکلی مثبت نگریسته میشد. در این ژانر جنگ را فارغ از دهشتش به عنوان چیزی مورد تائید میانگاشتند که در تضادی کامل با ادبیات ضد جنگ همان دوره بود.
مثال اصلی نوربرت الیاس برای ادبیات هوادار جنگ کتاب “طوفان فولاد” اثر ارنست یونگر است. مقاله ای که برای نخستین بار در سال ۱۹۲۰ به چاپ رسید و نمونه ضد جنگ را کتاب “در جبهه غرب خبری نیست” اثر ماریا رمارک میداند. او معتقد است کتاب یونگر در مسیر کتابهایی چون رمان “مردم ضد مردم” والتر بلوم در امپراتوری ویلهلم قرار دارد. مسیری که به کشمکش عاری از تخیل دولتها بر سر قدرت نوعی معنای رمزآلود بخشیده است. و توحش جنگ را به پهنهی معنای والاتری میبرد.
نوربرت الیاس گام از این فراتر میگذارد. او نویسندگان این دو ژانر را متعلق به گروههای اجتماعی متفاوتی میداند. که دیدگاههای ایدئولوژیک متفاوتی داشتند و اهداف این دو گروه را در سیاستهای داخلی و خارجی مورد بررسی قرار میدهد.
بخشی از مقاله:
ادبیات در اولین جمهوریِ هنوز تقسیمنشدهی آلمان که در سال ۱۹۱۸ تشکیل شده بود با تجربهی جنگ به شیوههای مختلفی برخورد میکرد. در این زمینه، دو گرایش کاملاً مخالف را میتوان از یکدیگر تشخیص داد ــ ادبیاتی که از جنگ حمایت میکرد و ادبیاتی که با آن مخالف بود.
حتی در ادبیات جنگ دوره امپراطوری ویلهلم نیز میتوان شاهد شیوهای از توصیف جنگ بود که بعدها در جمهوری وایمار در قالب ادبیات هوادار جنگ و خشونت به کار گرفته شد و توسعه یافت. کتابهایی مانند رمان مردم ضد مردم والتر بلوم دیدگاه مثبتی نسبت به استفاده از نیروی نظامی دارد. و افتخار به عدم دلسوزی برای دشمن را اشاعه میدادند.
بعد از ۱۹۱۸، این سنت به تصویر کشیدن جنگ ادامه پیدا کرد. یکی از ابتداییترین، شاید بهترین، و به هر رو خصلتنماترین نمایندگان ادبیات هوادار جنگ آلمان در این دوره کتاب طوفان فولاد ارنست یونگر است که در ۱۹۲۰ برای اولین بار به چاپ رسید. در این رمان نیز کوچکترین تلاشی برای پنهان کردن سرشت وحشیانهی جنگ نشده است و حتی در توصیف آن نوعی حرارت و اشتیاق وجود دارد. برای مثال، زمانی که یونگر و افرادش بعد از یک تبادل آتش دوئلمانند در سنگرهای دشمن چند هندی زخمی و در شرف مرگ را به عنوان اسیر به دنبال خود میکِشندــ «زیرا که برای سر هر اسیری، زنده یا مرده، جایزهای گذاشته بودند»ــ بازگشت ظفرمندشان به سنگرهای خودی را اینچنین توصیف میکند: «در دستهی ما، که صدای نالههای اسیران با خنده و هلهلهی ما در هم آمیخته بود، نوعی حس توحش و ستیزهجویی بدوی وجود داشت.»
اگرچه رمان جنگی یونگر بر اساس یاداشتهای روزانهای است که در طول جنگ نوشته شده بودند، نسخهای که در بالا آمده، بعد از جنگ نوشته شد. به همین سبب، این کتاب به یكی از ژانرهای ادبی آن دوره تعلق دارد که کارکرد تبلیغاتی و ایدئولوژیک خاص خود را داشت. این ژانر جنگ را فارغ از دهشتش به عنوان چیزی مورد تأیید میانگاشت و این در تضاد کامل و مشخص با ادبیات ضد جنگ همان دوره بود. در چارچوب دوره وایمار، طوفان فولاد یونگر را میتوان درست نقطه مقابل کتاب در جبههی غرب خبری نیست (۱۹۲۹) اریش ماریا رمارک دانست که بدون هرگونه تمایلات رمانتیک تلخیِ زندگی روزمره در جنگ را نشان میدهد تا اشتهای جوانان برای جنگ را از میان ببرد.