بخشی از مقاله:
آیا براستی پایانی برای «کیچ» وجود دارد؟
بهتر است در اینجا به مسئلۀ استفاده آگاهانه و عمدی از اجزاء کیچ که بوسیله هنرمندان معاصر به کار برده شده است، بپردازیم. بدین ترتیب ممکن است رابطهای میان هنر و کیچ ایجاد شود که فناپذیر است چرا که این دو جنبه از یکدیگر جدا هستند.
فکر میکنم حداقل یک نکته آشکار است: بدین معنی که مفهوم دقیق «بد منظر بودن» به طور اخص وابسته به دورهای است که در آن زندگی میکنیم، و ربطی به گذشته ندارد – لااقل در شکل فعلی، و این وجه اصلی تمامی تحلیلهای پدیدارشناسی در مورد کیچ خواهد بود. به محض تشخیص هرگونه انحراف و انحطاط در این مفهوم قادر خواهیم بود آن را به عنوان معیاری اخلاقی و نگرشی زیباشناسی به حساب آوریم. اگر در مورد این معیارها شک وجود داشته باشد نمیتوان درباره ماهیت استانداردهای سلیقه تصمیمگیری کرد. (ماهیتی که طی قرنهای گوناگون قطعی مانده است) امروزه این استانداردها به شدت نزول کرده و ما از آن به عنوان یک پدیده یاد میکنیم و قصد داریم آنرا بررسی کنیم: قابل ذکر است هنرمندان ردههای بالا (از قبیل دوشان، دکریکو، پیکاسو و…) از اجزاء کیچ آگاهانه و عمدی آشکارا استفاده میکنند. نه تنها به لحاظ فرهنگی علناً از اجزاء کیچ استفاده میشود (گرچه با این پدیده ارتباط کمی داریم اما هنوز یکی از اساسیترین مشکلات ماست) بلکه نگرشی خاص بوجود آمده که کمپ (camp) نام دارد و مسلماً با کیچ رقابت میکند.