بخشی از مقاله:
کوچک، کمیاب، گران، نفیسـ قرنها فقط چنین آیینههایی وجود داشت، تا آنکهَ شرکت رویال سَن گوبِن در پاریس فرایند تولید صنعتی آیینه را به تکامل رساند که باعث افزایش تولید و از این رهگذر گسترش مشتریان آن شد. سن سیمونِ فیلســوف، در پایان قرن هفدهم، مبلغ سرســام آوری را که کنتس دو فیسْک برای یک آیینه پرداخته در یادداشتهایش ثبت کرده: کُنتس گفته: «یه تیکه زمین خراب داشتم که هیچ محصولی جز گندم نمیداد؛ اون رو فروختم و توی راهِ برگشت این آیینهی قشنگ رو خریدم. معجزه نکردم؟ یه مشت گندم در عوضِ این آیینهی قشنگ؟» ژِدئون تلمان دِرئو، وقایعنگار قرن هفدهمِفرانسه، دردســری را از قول یکی از اربابان اُرگِوال گزارش داده که «آیینهی بزرگمون شکسته. پونصد سکهی طلا رفت تو پاچهمون!»
آیینه، این پدیدهی تا به این حد غبطهبرانگیز، در ابعاد یک بشقاب غذاخوری، تا مدتها نماد تجمل اشراقی، و وسیلهی حفظ ظاهر بود. آیینه، که در نقطهی تلاقیِ طبیعت و فرهنگ قرار داشت، تربیت نگاه را به همراه آورد و به تقویت آموزههای شهرنشینی یاری رساند. نگاه کردن به آیینه نه تنها ذوق آرایش و استفاده از زیورآلات و توجه به ظاهر و سلسلهمراتب اجتماعی را به را انداخت. بلکه گونهای جغرافیای تازهی بدن را به جریان انداخت که تصاویر تا آنزمان ناشناخته (مثل پشت و نیمرخ افراد) را قابل رویت میساخت و حسی از حجب و حیا و خودآگاهی برمیانگیخت…