ریچارد واگنرآوانگارد و تمامیت‌خواهی / تزوتان تودوروف / مهدی نصراله‌زاده

آوانگارد و تمامیت‌خواهی / تزوتان تودوروف / مهدی نصراله‌زاده

بخشی از متن:

یک هفته پس از آغاز به کار جمهوی وایمار در سال ۱۹۱۹، مدرسه‌ی باوهاوس تأسیس شد. در واقع، این مدرسه عبارت بود از گروهی از معماران به رهبری گروپیوس و متعهد به اصولی واحد. بنا بر بیانیه باوهاوس، هنر فصل مشترکی با زندگی ندارد، بلکه می‌کوشد اثر هنری تام و تمامی خلق کند، عمارتی «که روزی سر به آسمان خواهد افراشت، نماد تبلور یافته ایمانی جدید.» این عمارت بیش از هر چیز دیگر شبیه کلیسای جامع می‌توانست باشد: مانند ادیان کهن، ایمان جدید هم به یک معبد نیاز داشت. هر دو مظاهر امر مطلق بودند. اما این پروژه، با تلویحات مذهبی‌اش، دیری نپایید. نظریه‌پردازان باوهاوس قادر به کتمان این حقیقت نبودند که مطلق دینی از عرش به فرش آورده شده است. معبد انسان مدرن دیگر کلیسای جامع نبود. «انسان خدا شده است ــ خانه‌ی او همان کلیسای اوست.»

«هنر، روشی برای کسب دانش زندگی» بود. به دید دیگری، برداشت پرولتاریایی، «هنر روشی برای ساختن زندگی» بود. دیدگاه اول هنر را به بازنمایی محدود می‌کند و آدمی را به غور و تأمل در جهان فرا می‌خواند. اما دیدگاه دوم در پی استیلا یافتن و دگرگون کردن ماده در تمامیت آن است. در این گفته پژواک صورت‌بندی مشهور مارکس در خصوص جایگاه دانش را می‌شنویم که گفته بود، «تاکنون فلاسفه جهان را صرفاً تفسیر کرده‌اند؛ در حالی که مهم تغییر آن است.»

برای موسولینی جنبش آوانگارد آن روزگار، به ویژه فوتوریست‌ها، منبع الهام و نیز حمایت و پشتیبانی بود. قرابت ایدئولوژیک این جنبش‌های هنری و سیاسی آشکار است. نخست این که، هر دو شیفته‌ی استعاره‌ی نظامی «آوانگارد» بودند، پیش‌قراولانی که خبر از در آمدن انقلاب و روزگار نو می‌دادند. هر دو به مزیت‌های احیاکننده‌ی خشونت باور داشتند. هر دو در پی تأثیرگذاری بر همه‌ی جوانب جامعه بودند. و هر دو نشانه‌هایی از مذاهب سیاسی را بر خود داشتند. فوتوریست‌ها خود را در موسولینی بازشناختند و خرسند بودند از این که وی در ساختن انسان طراز نو برای کنش فرهنگی نقش مهمی در نظر گرفته است. از این حیث، فیلیپو تومازو مارینتی، هنرمند فوتوریست ایتالیایی، به مایاکوفسکی، هنرمند فوتوریست روسی، شباهت داشت: هر دو در پی آن بودند که استعداد خود را به خدمت انقلاب درآورند. …

سبد خرید ۰ محصول