اگر بخواهیم تنها بر یک مفهوم انگشت بگذاریم که جهان کهن را از جهان مدرن جدا میسازد، این مفهوم بیشک «فردیت» خواهد بود. ابداع این مفهوم است که سنگ بنای جامعهی مدنی را میگذارد که این همه دنیای مدرن به آن مینازد. اما امروزه این فردیت به چه نحوی خود را بروز میدهد؟ این امر بهخصوص در عالم هنر چه سمت و سویی گرفته است؟ به زعم کامران سپهران، نویسندهی مقاله، از منظر عالم هنر فردیت را به نحوی دقیقتر، مفهوم سبک (Style) به معنای امروزین آن نمایندگی میکند. هرچند از اواخر قرن نوزدهم سبک آن معنای تاریخی خود را کمی از دست داد. سبک دیگر نزد ما آن کلید طلایی است که جهان خاص و یکتای هنرمند را به روی مخاطبان میگشاید. سبک متمایزکننده است، سبک به همان یکتایی اثر انگشت است. همگان میدانند آن گاه در بالاترین سکوی هنری ایستادهاند که هنرمند صاحب سبک تلقی شوند. در مقابل مفهومی دیگر هم به نام ژانر هست که برای مخاطبان هنری به همان پایه ارجمند است. اگر سبک، امروز از تمایزات و یکتاییها میگوید، ژانر از اشتراکاتِ دستهبندیها و طبقهبندیهایی میگوید که از الگوها و قواعد خاص خودشان پیروی میکنند. تجربهی شخصی کامران سپهران، یا به گفتهی خودش، سر و کله زدن با سبک و ژانر در ادبیات ایران و روایت آن در این مقاله، ما را با جزئیات بیشتر آسنا میکند. محور اصلی کار او رمان تاریخی بود. رمانهای تاریخی دورهی رضاشاه که به نوعی سالهای آغازین رماننویسی ایران هم محسوب میشد. هدف او صرفاً بررسی دقیقتر آثاری بود که در تاریخ ادبیات داستانی نهایتاً تنها به ذکر نامی از آنها بسنده شده بود. اما در ادامه دامنهی این بررسیها به موسیقی و سینما نیز کشیده میشود و مقایسهای از هرکدام در اختیار مخاطب قرار خواهد داد.
بخشی از مقاله:
رمان تاریخی وقتی در ایران پا گرفت که شرط اولیهی آن یعنی دولت ملت مدرن فراهم آمده بود. به عبارت دیگر ژانرها چنانکه شرایطشان فراهم شود سفر مکانی هم میکنند. و در این سیر و سفر مطابق محیط جدیدشان، رنگ و بویی تازه میگیرند و در عوض اسرار مگوی فضای تازه را نیز در خود نهان میسازند. این به معنای آن نیست که ژانرها را صرفاً زمانمند بدانیم و بپنداریم که رها از قید مکان و جغرافیا هستند. یک نمونهی شاخص آن تراژدی مدرن است. در نیمهی دوم قرن نوزدهم این ژانر در شمال اروپا و در اسکاندیناوی پا به عرصهی حیات میگذارد. یعنی در جغرافیایی که از لحاظ ادبی و تئاتری بس فقیر است. ژانر مردهی تراژدی، ژانری که به ملودرام تغییر ماهیت داده مجدداً احیا میشود. مرزگذاری جغرافیایی ژانری قطعی است، چون در خاستگاه تراژدی یعنی فرانسه و انگلیس خبری از این احیا نیست و این ژانر رمان است که در شکوفایی به سر میبرد. وقتی میگوییم قطعی، چون دقیقاً این زندگی روزمره که بازتاب آن به محور رمان تبدیل و از آن به نحوی زیباشناختی تجلیل میشود در تراژدی مدرن نقش خصم را بازی میکند. این ستیز جدید و بدیع حقیقت از یک سو و زندگی از سوی دیگر است که به قالب تراژدی نیمهجان تزریق میشود و آن را از نو زنده میسازد.