هنر و بیماری چه ارتباطی دارند؟ بیماری از یکسو و دشواریهای اقتصادی و تلاطمات اجتماعی از سوی دیگر چنان ما را احاطه کردهاند که ممکن است این روزهای زندگی خود را از لحظات استثنائی و منحصر به فرد تاریخ تصور کنیم. اما محمدرضا یگانهدوست در مقالهی «آلکسیتایمیای جمعی» اشاره میکند که اگر شما مثلاً در سال ۱۹۰۵ در یکی از محلههای شرقی برلین در آلمان به دنیا میآمدید. احتمالاً کودکی خود را در فقر و قحطی سپری میکردید. احتمالا رنگ امنیت و آسایش نمیدیدید. ارزش پولتان چنان افت میکرد که برای خرید یک تکه نان حجم انبوهی اسکناس درشت به نانوا میدادید.
سپس جنگ جهانی اول آغاز میشد. ویرانی و آنفولانزای اسپانیایی را تجربه میکردید و بعد جنگ جهانی دوم از راه میرسید! صفحات تاریخ ملتها مملو از رنج و ناکامی است. اما هر یک به شیوهای با آن سرنوشت مواجهه شدند. سوال مشخص یگانهدوست در مقالهاش این است که هنر و بیماری در زمانهی عسرت و دشواری چه کارکردی دارد. هنر چگونه میتواند با تروماهای تاریخ رودررو شود و تأثیری التیامبخش و درمانگر داشته باشد. نویسنده برای پاسخ به این سوال، جامعهی آلمان در سدهی بیستم را به عنوان نمونهای تأملبرانگیز و موفق مثال میزند. کشوری که بهرغم کثرت فجایع و اشتباهات و ناکامیها، هر بار نهادهای هنر را تقویت کرده است و از آفرینش هنری دست نکشیده است. ….