بخشی از متن:
ده عكس؟
فقط ده عكس!
ده عكس از ميان همهي عكسهاي تاريخ عكاسي، از ميان هزاران عكسي كه ديدهاي، از ميان صدها عكسي كه دوستشان داري و بهشان فكر كردهاي و بهياد داري، از ميان دهها عكسي كه وقتي مژه بر هم ميزني در آن تاريكيِ لحظهاي، ميآيند و خودشان را براي بيشمار مرتبه به تو نشان ميدهند، چشمك ميزنند دلبري ميكنند روزهاي سياه را يادآورت ميشوند و روزهاي روشن را شادمانت ميكنند و دلتنگت و بهيادت ميآورند كه در زندگيات و بار آمدنت و فكر كردنت و آنچه امروز هستي نقش داشتهاند نقشي پررنگ و حتی تعيينكننده بله تعيين كننده حال بايد از ميان آنها از ميان چندهزار و چندصد و چندده عكس دهتاشان را انتخاب كني بهعنوان ده عكس برتر اين از من برنميآيد. نميتوانم از مويهی بالترمانتس نام ببرم و از پزشك دهكدهی نام نبرم نميتوانم استراوينسكي آرنولد نيومن را علامت بزنم و استراوينسكي اَوِدُن را خط نميتوانم از پرترههاي فيليپ هالسمن بگويم و از عكسهاي آتليهاي ايروينگ پن نگويم، نميتوانم از كارگر كشتهشده در تظاهرات آلوارس براوو را برگزينم و كشتهشدهي تظاهراتي ديگر را بگذارم نميتوانم عكسهاي پازلي ديويد هاكني را بياورم و روانداي ناكتوِي را نياورم و نميتوانم قيد دستوپاگير حرفه،هنرمند را درنظر نگيرم و بيش از ده عكس برتر نام ببرم و قاعدهي بازي را برهم بزنم اما بهجاي نام بردن از ده عكس از همهي عكسها ميآيم و ده عكسي را نام ميبرم كه دربارهي كودكان است، ده عكسي كه به بچهها پرداخته و موضوعش آنهايند و برملا ميكنند آنچه ما بزرگترها با آنها ميكنيم و كنار ميزند پردهاي را كه پسِ آن دنيايست ساختهي دست ما بزرگترها براي بچهها بي فروغ و بي نشاط تا ديروز خودمان را ببينيم و آنها فردا امروز ما را. ما چه ميكنيم با آنها ما را چه ميشود
در برگزيدن عكس كودكان نيز از دهها عكسي كه فوراً خودشان را ميشناسانند چشمپوشي ميكنم، از كودكان از بمب ناپالم ميگريزند هيون كونگ اوت از طفل گرسنهي هندي در آغوش مادرش هانري كارتيه-برسون از فلوتزن پرويي ورنر بيشوف، از پسرك دوچرخهسوار پاي پلهها و نردههاهانري كارتيه برسون از مادر تُرك كه پس از زمينلرزه بر جنازهي پنج فرزندش زجه ميزند مصطفا بوزدمير از مادر آلماني كه روسياه از عملكرد شوهر نازياش دارد ملافه بر جنازهي دو كودكش مياندازد مارگارت بورك وايت از دخترك مجروح عراقي كه خونش بر زمين ريخته كريس هوندروس و عكسهاي بسيار ديگر.
در اين گزينش از برگزيدن ده عكس برتر ايران خودداري ميكنم به دو دليل، يك اينكه بهاندازهي كافي عكسهاي عكاسان ايران را دنبال نكردهام و نديدهام، بنابر اين برگزيدن از دايرهي محدود عكسهايي كه ديدهام بيعدالتي خواهد بود در حق عكسهايي كه نديدمشان دوم اينكه عكاسان ايراني ميداني مناسب و زمينهاي درخور ندارند تا عكسهاشان را عرضه كنند نه سايتهاي اينترنتي را محلي واقعي براي ارائهي عكسها و داوري شدن ميدانم چرا كه بسياري اين عكسها را نميبينند و بسياري از عكسها نيز امكان ديده شدن ِ همگاني را ندارند نه ميتوانند از محدوديتها و موانع فرسايندهي برپايي نمايشگاه بگذرند و نه ميتوانند كتابِ عكسشان را چاپ كنند و نشريات هم جايي براي چاپ همينطوري عكسها تعيين نكردهاند همينطوريهايي كه حافظهي تصويري ميسازند و عكس ديدن را ميپراكنند و وَرز ميدهند و گفتوگويي دوطرفه برقرار ميكنند بين هنرمند و هنربين.
مائود كالِن، قابلهاي كه خود بچهدار نميشود بر بستر هر زائوي هراساني كه برسد نفسِ وحشتزدهي زائو آرام ميگيرد و اطمينان مييابد كه همه چيز روبهراه خواهد شد و يك نَفَس ديگر بهسلامت دنيا خواهد آمد. بچهها دنيا ميآيند چون ما بزرگترها ميخواهيم، براي حفظ سنت، حفظ عادت، حفظ اشتياق طبيعي حفظ عُرف اجتماعي، حفظ ناممان بر صفحهي روزگار، اماكسي به فكر حفظ خود بچهها نيست. ببينيد خانم كالِنِ اطمينانبخش با چه توجهي به فكر حفظ جان اين گرانبهاترين گوهردنياست و چهگونه بهدستش گرفته. اين گرانبهاترين نور در پاينويل بيبرق دنيا آمد تا روشن كند آنجا را. او كجاست هريس لي كجاست هريس لي اگر از لينچ شدن جسته باشد الان چيزي نمانده شصت ساله بشود.قابله و پرستار ويليام يوجين اسميت ۱۹۵۱ آمريكا
بچه ميآيد و نيمروزش را ظلماني ميبيند، ميآيد تا دليلي باشد براي ادامهي حيات جهان، گرمايي باشد براي سرماي زندگي و نوري باشد در ظلمت. او محتاج پناه گرم مادر است و مادر محتاج پناه دادن او. در ظلمت آفريدهي بزرگسالان غنچهي پاهايش ميشكفد و پس ميزند سياهي را. مادر تايلندي در انتظار رسيدن غذا براي طفلش در كمپ آوارگان ساكهئوديويد بارنِت ۱۹۷۹
راه كه ميافتد گرفتارش ميكنيم و به جنگش ميبريم و از پدر و مادر و خانواده و دوستانش محرومش ميكنيم. در جنگ اسلحه به دستش ميدهيم و ميفرستيمش جلو و وقتي كشته شد آنوقت ما ميتوانيم حرفهايي بزنيم. اگر هم كشته نشد، بهديدن پدر اسيرش ميرود كه پارچهاي بر سرش كشيدهاند تا يكديگر را نبينند. ملاقاتِ پدرِ محبوس در گوانتانامو با فرزندش ژان مارك بوژو ۲۰۰۳
بزرگتر كه شد نگاهش ميكنيم و نيروي كارش ميبينيم ارزان يا مفت و اسباب كسب درآمد. از گُردهاش كار ميكشيم و نميگذاريم آنقدر آگاه بشود كه بفهمد و بداند با او چه ميكنيم. بر سرِ او چه آمد، بر سرِ اين زيباروي بيمانند خدا ميداند. دخترك نخريس لوييس هاين، ۱۹۱۰
۵. آنها بازي ميكنند، حتا بر خرابههايي كه ما با جنگ راه انداختنمان برايشان محيّا كردهايم آنها در همين خرابهها بازي ميكنند و بر ما ميخندند. آنها در هيچ خيالي نيستند و بازي همه چيزشان است. پسرك افليج را ببينيد و اشتياقِ زندگي را. كودكان در خرابهها بازي ميكنند هانري كارتيه برسون، سويل ۱۹۳۳
بعضيشان هم خشونتديده رنجكشيده و نوميدشده، از دست ما به خدا پناه ميبرند، چارهي ديگري ندارند. همهشان چون پسرك افليج چندان خوشبخت نيستند كه در جمع سالمها بُر بخورند و بازي كنند. پسرك نابينا درحال نيايش نيكلاس نيكسون
ما اشرف مخلوقات بديهيترين بديهيترين حق را از بچهها سلب ميكنيم. او از گرسنگي ميميرد اما همچنان بخشنده است و از مرگ فجيعاش گرسنهاي سير ميشود. او سر فرو برده و مچاله شده تا لقمهاي غذا باشد براي ابليس پير چهخوب كه سر بر نياورده و ما با نديدن چهرهاش ميتوانيم به زندگي وجدانمحور خود ادامه بدهيم اما عكاسش نتوانست و حدود يك سال پس از آن خود را كشت. دخترك قحطيزدهي سوداني كوين كارتر ۱۹۹۴
وقتي در جهانِ انباشته از جنگ و گرسنگي و خشونت، طفلك از تشنگي ميميرد بزرگترهاش همهي داراييشان را خرج ميكنند تا زيباتر از دستش بدهند، اما او مهربان است و همه را ميبخشد لبخندش از اين است. طفل يكساله بهخاطر خشك شدن آب بدنش فوت شده است اريك رفنِر ۲۰۰۱ پاكستان
پاسخ ما به اين لبخند چيست؟ دفن كردنش در كويري خشك كه اگر آبي داشت سيراب ميشد و ميماند و به ما يادآور ميشد كه زندگي آن چيزي نيست كه برايش تدارك ديديم و در آن بهكشتنش داديم. جهان بايد جور ديگري باشد. مادر، فرزند خود را كه قرباني قحطي در سومالي شده، براي دفن به گورستانِ باردرا ميبرد جيمز ناكتوِي ۱۹۹۲
ما كه همه چيزمان را از دست دادهايم و دير فهميديم ارزش آنها را، چارهاي نداريم جز اينكه خيال كنيم آنها به جايي بهتر رفتهاند دالان بهشت ويليام يوجين اسميت
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.