
این مصاحبه از سری کانال ۳ رادیو BBC در ۲۹ جولای ۱۹۷۶ انجام شده است.
عکاسی در دهۀ ۱۹۲۰ در کالیفرنیا و بریتانیا؛
در دهۀ ۲۰ ، در کالیفرنیا، عکسهایی که گرایش به خلق اثری بدیع داشته باشند، بسیار کم بودند. چندین عکاس حرفهای خوب هم بودند ولی بیشتر کارها پیشپا افتاده بود و عکسهایی که میدیدم در شرق و مناطقی مثل آن گرفته شده بود. میتوانم با اطمینان بگویم آنچه من دیدم چیزی جز کپیبرداری از عکاسی بریتانیایی نبود. من به شدت از میزان بسیار بالای تأثیر کار عکاسان بریتانیایی در عکسهای آنها شگفتزده شده بودم. البته آن زمان کارهای خوب اکثراً pictorial بودند. پیکتورالیسم شاخۀ خاصی از عکاسی بود که سعی داشت عکاسی را به هر چیزی شبیه کند جز عکاسی. تصور میکنم این پدیده در آمریکا نسبت به اروپا و بریتانیای کبیر تا درجات بالاتری پیش رفت. با این همه آنها میزان توانایی یک لنز در خلق تصاویر تعیین کننده را آشکار کردند. میل دارم این حرکت را خرده انقلاب لنزها بنامم. یافتههایی کم و بیش مکانیکی، خالی از کیفیت معنوی.
ناخشنودی از قوانین انجمن دوربین و شکلگیری گروه F/64 در دهۀ ۱۹۳۰؛
آن زمان تعدادی عکاس قوی و علاقمند وجود داشتند، کم، ولی کافی برای ایجاد محیطی جذاب.
افرادی مثل کالاهان، رادی RudiT ، وستون و بقیه به سمت پایهگذاری انجمن دوربین با هدف رسیدن به چیزی خلافِ پیکتورالیسم پیش میرفتیم. هدف این بود که بگوییم، عکاسی صرفاً نمایش غیرارادی احساسات نیست بلکه میتواند سرسختانه توسط قوانین کنترل شود.
گرایش محتاطانهای که آن زمان به داوری، امتیازبندی، مدالدهی و کارهایی از این دست وجود داشت، در برابر انجام کاری حقیقتاً خلاقانه کاملاً بیهوده به نظر میرسید. عکاسانی که تمایل به قانونمندی بیشتری داشتند با قدرت به این باور چنگ انداختند و همگی در گروهی بسیار غیر رسمی به نام F/64 به هم ملحق شدیم. انتخاب نام ۶۴/F (که بزرگترین شماره دیافراگم لنز است) نمادی بود از پرداختن به جزئیات و عمق موضوع. من بیشتر از یکسال روی یک مانیفست تجسمی کار کردم. ما اصلا تصوری از تأثیر کارمان بر عکاسی نداشتیم. سعی کردیم شیوهای کامل از دقت و وضوح در تصاویر را میان عکاسان رایج کنیم.
این گروه حدودا پس از یکسال خود به خود منحل شد، چون نتوانسته بودیم کودتایی در شیوه عکاسی ایجاد کنیم. البته ما موفق شده بودیم اما خودمان متوجه نبودیم. عکاسی بعد از آن دوره تفاوت زیادی کرد، چرا که سایر مشکلاتی که در زمینه کیفیت تصاویر وجود داشت، با ظهور و چاپ دقیق، واضح و خالی از اشتباه بر روی کاغذهای گلاسه حل شد. امروزه تعداد بسیار کمی از جوانان بدون فوکوس و ترفندهای مختلف برای دستکاری در تصاویر کار میکنند. اگر چه این کاری نیست که خودم انجام دهم اما در مقام روشی نو تحسینش میکنم.
زبان هنر و عکاسی؛
آنچه در روند کاریام دریافتهام این است که عکاسی زبانی دارد که گونههای گستردهای از ارتباطات و شیوههای بیانی را در بر میگیرد. اگر همه این شیوهها را در نظر بگیریم میتوانیم بگوییم که ادبیات یک زبان بصری است، چیزی شبیه عکاسی ما، مثلا کاری که ما میکنیم. فکر میکنم میتوانم به گفتههای یکی از شاعران و نویسندگان کهن انگلیسی استناد کنم _احتمالا با کلمات خودم روایت میکنم_ به همهی هنر پرسشی است از جلوههای بیرونی و درونی؛ و ما چنین تفسیرش کردهایم که عکاسی درباره رخدادهای بیرونی و درونی است و این همان چیزی است که در ذهن و روح عکاس هنگام ایراد بیانیهای عکاسانه شکل میگیرد. برای درک کامل این مفهوم فکر کنید که دنیای دیگر، دنیای شکل است و بیانیه عکاسانهی نهایی بیانیهای است بصری که دست به آفرینش فرم و ترکیب اشکال و موقعیت ما میزند. ما ابتدا در ذهن با عکس برخورد میکنیم. چیزی که ما به آن «تجسم» میگوییم و ادوارد وستون به آن «دیدن» میگوید، تصویر آنجاست، به وضوح دیده شده و کاملا احساس شده است.