لیندا ناکلین، Feminism، فمینیسم، هنر فمینیستی، نقد فمینیستی، Linda Nochlin / جنبش فمینیسم

چرا هیچ زن هنرمند بزرگی نداشته‌ایم؟ / لیندا ناکلین / افشنگ مقصودی

 

پیامدهای جنبش آزادی زنان (جنبش فمینیسم) برای تاریخ هنر و در گستره هنر امروز – یا، هر پرسش ابلهانه‌ای – سزاوار پاسخ‌های دور و درازی است. که در اینجا هشت پاسخ را به دنبال داشته است.

در حالی که جهش ناگهانی جنبش فمینیسم در این کشور ویژگی آزادی‌بخش داشته. اما فشار و نیروی آن بیشتر عاطفی، فردی، روانشناختی و ذهنی بوده است. – مانند جنبش‌های تندرویِ دیگر که به آن وابسته است – به جای آنکه به بررسی تاریخی پرسش‌های بنیادین عقلی و فکری (Intellectural) بپردازد که با تاختن فمینیست‌ها به وضع کنونی، خود به خود به پیش کشیده می‌شود. بر نیازهای کنونی و آنی خود پای می‌فشارد. با این همه، مانند هر انقلابی، جنبش فمینیسم نیز سرانجام باید به آنجا رسد که با بنیادهای عقلی و فکری و ایده‌ئولوژیک رشته‌های گوناگون روشنفکری یا دانشوری مانند تاریخ، فلسفه، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، و رشته‌های دیگر را دریابد و با آن درگیر شود – به همان شیوه‌ای که جهان‌بینی نهادهای اجتماعی کنونی را به پرسش می‌گیرد.

پرسش از پیش‌انگارهای طبیعی در جنبش فمینیسم

همان‌گونه که جان استوارت میل پیشنهاد نموده، گرایش ما بر آن است که هرچه را طبیعی (Natural) باشد بپذیریم. و این موضوع همان‌طور که در قلمرو بررسی‌های دانشگاهی درست است در آرایش‌های اجتماعی ما نیز کارایی دارد. در پیشنهاد پیشین نیز باید پیش‌انگارهای طبیعی را به باد پرسش گرفت و شالوده اسطوره‌ای و خیالیِ (Mythic) به اصطلاح واقعیت و رویداد (fact) راستین را روشن ساخت. در جهان واقعی جایگاه مرد سفید را طبیعی دانسته‌اند. اویِ (he) پنهان شده همچون درون‌مایۀ گزاره‌های دانشورانه در همه‌جا به چشم می‌خورد. و در اینجاست که جایگاه به رسمیت شناخته شدۀ زنان همچون بیگانه یا بیرون از گود (outsider) ، یعنی اویِ (she) تک‌رو و سرکش به جای کسی (one) که باید بی‌طرف و هیچ سویه باشد برای مبارزه یک برتری روشن و آشکار است، به جای اینکه تنها یک سد یا گمراهی ذهنی باشد.

دیدگاه مرد سفیدپوست غربی که در رشته تاریخ هنر به طور ناخودآگاه همچون دیدگاه تاریخ‌شناسیِ هنری پذیرفته شده است. شاید – و بی‌گمان – ثابت شده است. که نه تنها در زمینه‌های اخلاقی، یا از آنرو که نخبه‌گراست (elitist) بلکه در زمینه‌های عقلی و فکری نیز دچار کم و کاستی است. نقد فمینیستی هم‌زمان با پرده برداشتن از ناکامی‌های تاریخ هنرِ دانشگاهی و آشکار نمودن گسترۀ بزرگی از تاریخ، و به شمار آوردن سیستم‌های ارزشی به رسمیت شناخته نشده. و خودِ حضور سوژه‌ای ناخوانده در بررسی‌های تاریخی، از برداشت خودبینانه و از ساده‌انگاری تاریخی خویش پرده برمی‌دارد.

در زمانی که همه رشته‌ها به سوی خودآگاهی پیش می‌روند. و درباره سرشت پیش‌انگاره‌هایِ خود آگاه‌تر می‌شوند. (آن‌چنان که در خود زبان‌ها و ساختارهای رشته‌های گوناگون دانشوری نشان داده می‌شود). چنین پذیرش ناسنجیده‌ای که «چه چیزی طبیعی است» از دید روشنفکری ممکن است مرگبار باشد. درست مانند میل (Mill) که چیرگی و فرمان‌روایی مردان را حلقه‌ای از زنجیرۀ دراز بیدادگری اجتماعی می‌دید. که اگر سامانۀ اجتماعی به راستی دادگرانه‌ای پدید می‌آمد از میان می‌رفت. ما نیز فرمان‌روایی ناگفته ذهنیت مرد سفیدپوست را همچون حلقه‌ای در زنجیره‌ای از کجرویِ عقلی می‌بینیم. که می‌بایست درست شود تا دیدگاه کامل‌تر و درست‌تری از وضعیت‌های تاریخی به دست آید.

گردآوری پرسش‌هایی بنیادین

این عقل متعهد فمینیسم است که (مانند جان استوارت میل) می‌تواند در درون مرزهای فرهنگی – ایده‌ئولوژیکی زمان و در حرفه‌ای‌گراییِ (professionalism) ویژۀ آن رخنه کند. تا پیش‌داوری‌ها و کم و کاستی‌ها را آشکار سازد. آن هم نه تنها در پرداختن به پرسش‌های زنان، بلکه در خودِ روش گردآوری پرسش‌هایی بنیادین آن رشته در کل. …

پیشنهاد مطالعه‌: مقالاتی پیرامون «فمینیسم Feminism»

سبد خرید ۰ محصول