معرفی مقاله:
الیس نیل پیشکسوت نقاشان پرترهی آمریکاست. او در چهرهی مدلهایش حالتهای شخصیشان را جستجو کرده تا به آنها و به ما، ویژگیهای شخصیتی و جایگاهشان در دنیا را نشان دهد. در عین حال -آگاهانه- این هدف را هم داشته تا یک عصر تاریخی را، با خلق یک گالری از هنرمندان، افراد حرفهای و بازرگانان این عصر برای نسلهای بعدی، ثبت کند.
در اوایل دههی سی، فیلیپ راو تحتتأثیر یک تعصب رادیکال، اليس نیل را به خاطر پرترههای تکی مورد نکوهش قرار داد. اليس پاسخ داد: «خب، یک به علاوهی یک همان جامعه است. بی شک این جامعه، این انباشت، برای او مهم است. امروز او میگوید: «هنر جزئی از تاریخ است … من میخواهم حالت یک شخص خاص به همراه [تأثیر] «روح زمانه» را به دست بیاورم. روح زمانه، روح زمانهای که به هریک از نقاشیهای بلکه همهی آنها را به صورت یک کلیت تسخیر کرده است.
نیل همانند انوره بالزاک در «کمدی انسانی»، تأثیر پذیری و شکنندهبودن زندگیهای انسانی را نسبت به زمان، هدف و پول بیان میکند. [او میگوید]: دوست دارم آدمهائی را نقاشی کنم که در این مسابقهی موشدوانی شهر نیویورک توسط همهی چیزهائی که انسان را تکه پاره میکند – تکه پاره شدهاند».
نیل باوجود نقاشی کردن “شخص و زمان”، موضوعاتی مثل بارداری، مادری ، سوگواری و مرگ را نیز نادیده نگرفته و آنها را به مثابه موضوعهایی جهانی میبیند. در واقع او تمام فرآیندهای همیشگی یا پایدار زندگی و فعالیتهای انسانی را، درون تاریخ معاصر جای داده است.
شخص و زمان خاص و عام – تنها ابعاد اثر هنری او نیست. او در حین بیان زندگیاش، به طیف کاملی از تعارضها ومغایرتها بازمیگردد. در واقع داستان زندگیاش را، پیرامون آگاهی بسیار حساس و شکنندهاش نسبت به این تعارضها، میسازد. او از پسزدن و طردکردن تعارضها – حتی اگر خوب به نظر برسد – امتناع میورزد:
«کسب هر تجربهای عالیست، به شرط آنکه از آن، زنده بیرون بیائید»، و خاطر نشان میکند: «هر چقدر بیشتر تجربه کسب کنید، بهتر است . ولی به شرطی که شما را نکشد و اگر دیدید دارد شما را میکشد، بدانید که زیادهروی کردهاید».
او در یک شهر بسیار ساده و کوچک آمریکا بزرگ شده بود. ابتدا به نوعی روشنفکرگرائی متمایل شد که با قید و بند سنت گرایانهی مادرش (زنی تنها، غمگین، اغلب خودخواه، بسیار باهوش و اهل مطالعه) در تضاد بود. نیل در مدرسهی هنری، مستقل عمل میکرد. احساسش نسبت به سوژه بسیار پیشرفته بود و از تندادن به تمرینات کلیشهای امتناع میکرد. به طور مثال در درس حروفچینی، مطلبی که قرار بود حروفچینی شود، برای او از خود حروف مهمتر بود.
او با دیگر شاگردان زن، که رفتارهای کلیشهای داشتند همدردی نمیکرد و میخواست به صورتی هشیارانه، باشهامت باشد. از همینرو به مردی علاقمند شد که نقطه مقابل تربیت فیلادلفیائیاش بود: کارلوس انریکوزو خوشتیپ، تیرهپوست، اشرافزاده، لوطیمسلک و دارای احساسات بسیار شدید نسبت به هنر و زندگی – مردی که همسرش شد. زندگی اصیل، و هنری کوبایی که کارلوس به نیل معرفی کرد، افقهایش را گسترده کرد. (بازگشت از کوبا به نیویورک در اواخر ۱۹۳۰ -بعد از آن نوع زندگی خاص- نیل را با مجموعهی جدیدی از تضادهای تحمیل شده از سمت اجتماع روبرو کرد: مادربودن، شاغلبودن. برخی از وقایع، این تضادها را شدت بخشیده و زندگی او را دگرگون کردند: مرگ فرزند، بارداری و تولد کودکی دیگر، غیبت همسر و فرزند -که به او وقت نقاشیکردن میداد- و سپس ادراک این واقعیت که همسرش او را ترک کرده است.
در این زمان نیل با احساسی انتقامجویانه نقاشی میکشید. هیجان و فعالیت شدید، در نقاشیهای او به صورت آثاری خام و آزاردهنده فوران کرد. زوجها، کودکان، وضعیت مادری و بدن لختها موضوعات او بودند. …
.
جهت مطالعهی بیشتر پیرامون الیس نیل، متن «نقاش «روح زمانه» / زندگینامهی خودنوشت الیس نیل/فاطمه راهیلقوامی» را به شما پیشنهاد میکنیم.