بخشی ازمتن:
در اتاقم نشستهام و قلم به دست به موسیقی زیبای لورینا مک کنیت گوش میکنم و به عکس برت هاردی نگاه میکنم و بدون قید و بندهای نقد و بررسی به دو کودکی خیره شدهام که از نظر سنی چهار پنج سالی از من بزرگترند و اگر زنده مانده باشند اکنون باید شصت ساله باشند.
به تجربه دریافتهام که چشمِ موضوع در عکس بیانگر بسیاری از واقعیتهاست به چشمان دو کودک نگاه میکنم حضور عکاس را به سادگی بیان میکنند آن دو راه را کج کردهاند تا از کنار دوربین بگذرند لبهایشان برای لبخند، به دلیل شرمی که از دیدن یک غریبهعکاس و دوربینی که احتمالاً دقایقی رسیدن آنها را به انتظار ایستاده هنوز بلاتکلیف است. اما در همین فرصت بسیار کم و درحد همین فرصت کم با عکاس رابطه برقرار کردهاند.
این عکس که اکنون به تاریخ عکاسی پیوسته است و امروزیان بر آن عنوان کلاسیک دادهاند فضایی آرام عاطفی و مهرانگیز دارد. برت هاردی ۱۹۱۳ ۱۹۹۵ از چهارده سالگی به دلیل فقر وارد بازار کار شده بود و با ظهور فیلم و چاپ عکس و تحویل آنها در منزل امرار معاش میکرد برت هاردی در عکسهایش نگاهی انسانی و هنرمندانه دارد حتی در عکسهایی که از جنگ گرفته است با دانستن این نکته از زندگینامه او میتوان دریافت که دوران کودکی او در این امر بیتأثیر نبوده است.
وقتی در پی یافتن عکسی بودم که درباره آن این مطلب را بنویسم به عکسی از سالی مان برخوردم. عکسی که همیشه دیدن آن مرا آزار میدهد مان این عکس را از دو دختر و یک پسرش گرفته است یکی از دو دخترش به حالتی ایستاده که مدلهای عکسهای فریبا glamour به خود میگیرند این عکس تازه یکی از عکسهای کمتر دلآزار این بانوی عکاسی است.