معرفی مقاله:
نگارهای با ابعاد ۲۰x۴۹ سانتیمتر در موزهی توپ کاپی، ترکیه بخشی از یک طومار نگارهی آبرنگ روی ابریشم با زمینهی اگر، کهربایی که تأکیدهای طلایی دارد. صحنهای هولناک از سیحیت و درندهخویی، چهار جفت دیو ـ آدم و پارههای اسیی سفید، نگونبختی که پیکرش نماد زیبایی است. در میانهی نگاره دو دیو ـ آدم در حال نزاع بر سر تصاحب پارههای پیکر اسب هستند. سمت راست یکی دشنه در مشت سر در پی دیگری، دماش را به چنگ آورده و دندان نشان میدهد. آن یکی با حرص و وحشت، چهرهای پرچین و موهای بلند به مهاجم پشتسرش چشم دوخته است. سمت چپ یکی دیگر پاره رانی خونریز را چون چماق پشت سر برده که بر سر چمباتمهزدهی زاری که حالت دفاعی گرفته بکوبد. پشت تپه دو نفر در حال نجوا چشم به هم دوختهاند سمت راستی با پنجهای چنگالوار، شاید در حال پیشنهاد با توطئهی است، پائین نگاره سر کندهشدهی اسبی سفیدفام که چشمانش با بال پیشانیاش پوشیده شده و بالای نگاره نوشته شده «محمد سیاه قلم» صحنهای بدون زمان و مکان، دو طایفه، جانورانی دو پا بعد از دریدن در حال قاپیدن و ربودن پارههای پیکر زیبای اسب قرانی و زد و خورد با یکدیگر هستند. چهرهی هشت دیوـآدم دارای حالات و خصوصیات گوناگون آئین خونریز آنها است. سؤالی که ذهنم را آرام نمیگذارد اوضاع و احوال اجتماعی، سیاسی و زندگی محمد سیاه قلم است که به شکلی نمادین در این نگاره و این صحنهی خوفناک و شوم متبلور شده است.
هنرمند نقاشی که تلفیقی از طنزنگارههای چینی تا نمادهای بیزانتن را خلاقانه به کار گرفت و با مضامین گوناگونی مانند ۱) نگارههایی که از اساطیر شاهنامه و تورات کشیده است ۲) نگارههایی که از محیط اجتماعی خود مانند کاروانها سوداگران، شهزادگان، قلندران، آوارگان و چهارپایان نقش زده است ۳) نگارههایی فوقالعاده و ذهنی، که دیوان و رجالهها را کشیده است.
در این نگارهها نکتهی قابل توجه است: جانورهای دوپای تخیلی او در حال انجام اعمالی به ظاهر انسانی مانند: کمانچه کشی، دف و چغانهزنی، پایکوبی و دستافشانی، نجوا و توطئه، بیگاری، دزدی و نزاع آنچه به نام میراث زندگی محمد سیاه قلم، از نیمهی دوم قرن نهم تا حدود دههی اول قرن دهم باقی مانده او را نقاشی مبتکر، تیزبین، با حساسیت و درک اجتماعی متفاوت از روزگارش نشان میدهد. شاید با رجوع به متون کهن همچون عجایب نامهای محمد ابن محمود همدانی (بخشهای مربوط به عجایب جن، دیو، نسناس و… تعبیر دیگری از نگارههای سیاه قلم، در ذهن ما ایجاد شود. هنرمند نقاشی که دیوان و جانورهای دو پایش ساتورها و مینوتورها را از ذهن من بیرون راند. افسوس زمانی که هنرجوی هنرستان و دانشکده بودیم و نقاشیهای او را ندیدیم یا بهتر است بنویسم، در آن دوران کسی باعث و بانی دیدن نقاشیهای استادانی از این دست نشد.