گفتوگو با شهره مهران
ایمان افسریان: کمی به گذشته برگردیم؛ از این بگویید که چطور به سمت نقاشی کشیده شدید و با چه استادانی کار کردهاید؟
شهره مهران: شروع کار من هم مثل بقیه بود: نقاشی را دوست داشتم. ولی واردشدنم به فعالیت حرفهای به دوران دانشگاه برمیگردد؛ رشته من گرافیک بود، استادی به نام آقای شیدل داشتیم که در کلاسهای نقاشی او بطور آزاد شرکت میکردم. استادان دیگری هم داشتم مثل آقایان نامی و جعفری. بعد از دانشگاه خیلی دوست داشتم که به صورت حرفهای نقاشی کنم. بعد از مدتی به کلاسهای آیدین آغداشلو رفتم. در آن کلاسها این مساله برایم جدیتر شد. اولین نمایشگاه گروهی و اولین نمایشگاه انفرادیام را هم در همان دوره برگزار کردم.
ایمان افسریان: چه سالی بود؟
شهره مهران: حدود ۱۹ سال پیش بود در گالری گلستان. من معمولاً هر دو سال یکبار نمایشگاه میگذارم. موضوع کارهایم مربوط به شهر تهران بود و مسائلی که در آن زمان مطرح بودند؛ چیزهایی مثل علامتهایی که برای فروش اجناس ممنوع مثل سیگار خارجی و موز میگذاشتند. اوایل موضوعات پراکنده بودند، بعد از مدتی از یک موضوع به صورت یک مجموعه کار میکردم. در دورههای بعدی به سراغ پردهها، نایلونهایی که روی ساختمانها میکشند و نقاشیهای دیواری شهدا رفتم.
ایمان افسریان: فضای غالب دانشگاه هنر در آن زمان گرایشی به نقاشی واقعگرا نداشت. آقای آغداشلو باعث شد بیشتر به این سمت گرایش پیدا کنید؟
شهره مهران: فکر میکنم اینطور گرایشها بیشتر به خود نقاش برمیگردد. در کلاس آقای آغداشلو کسانی بودند که آبستره کار
میکردند. هرچند در دانشگاه دانشجوی رشته نقاشی نبودم اما در آن زمان هم به آبستره گرایشی نداشتم و دلیل آن هم شاید روحیه
خودم بود.
ایمان افسریان: از همان اول سراغ موضوعاتی با زمینه اجتماعی-سیاسی میرفتید؟
شهره مهران: درواقع هیچ پیش زمینهای نداشتم. در پس ذهنم حتما چیزی وجود داشته است، اما هیچوقت با چنین دیدی کار را شروع نمیکردم. معمولاً بعد از اینکه کارها را کنار هم میگذاشتم این چیزها برایم معنی پیدا میکردند. اولین نمایشگاهم از موضوعاتی بود که با ترسولرز به سراغشان رفته بودم. احساس میکردم دوست دارم آنها را نقاشی کنم، اما نگران بودم که بهنظر بیمعنی بیایند. آنها را به آغداشلو نشان دادم و او مرا به ادامه کار تشویق کرد و برای اولین نمایشگاه انفرادیم مرا به خانم گلستان معرفی کرد. بنابراین نمیتوانم بگویم که مسالهای اجتماعی یا سیاسی برایم مطرح بود. چیزهایی را نقاشی کرده بودم که خیلی برایم آشنا بودند. مثل تابلوهای مطب دکترها، مجسمه شیر باغ وحش، کیوسک تلفن، پمپ بنزین و …. یکی از مشکلات دیگرم این بود که گمان میکردم اگر عکس بگیرم و از روی آن کار کنم بد است. از طرفی نمیتوانستم کنار خیابان بنشینم و نقاشی کنم. اوایل تنها از روی ناچاری عکس میگرفتم؛ تنها به این دلیل که موضوعاتم چیزهایی نبود که بتوانم در همان جا نقاشیِشان کنم. و بعد سعی میکردم دخلوتصرفهایی را هر چند مصنوعی در کار انجام دهم، برای اینکه گفته نشود از روی عکس کار کرده است، اما حالا دیگر این دغدغه را ندارم. تکنیک من واقعگرایانه است. اصولاً متکی به تخیلام نیستم و نمیتوانم تخیلی کار کنم. بنابراین لازم است آنچه را نقاشی میکنم جلوی خودم داشته باشم. در حال حاضر حتی بدم نمیآید اگر نقاشیام حالت عکس داشته باشد.
ایمان افسریان: وقتی عکاسی در غرب شکل گرفت، نقاشی از واقعگرایی دور شد. این مسأله در ایران برعکس بود. نظر شما در مورد این ارتباط واقعیت و عکس چیست؟
مهران مهاجر : یکی از جهات پیدایش عکاسی خواست نقاشان برای بازنمایی دقیقتر واقعیت بود و حتی قبل از آن هم، برای رسیدن به این مقصود، ابزارهای دیگری به کار میبردند. اینها روال خودشان را طی کردهاند و بعد از بهوجودآمدن عکاسی هم خیلیها از آن برای نقاشی واقعنمایانه استفاده می کردند. گمان میکنم در بعضی ازکارهای خانم مهران منطق عکاسی حضور دارد؛ موضوع از موضوعات عرفی و مرسوم نقاشی دور میشود. این موضوعات به واسطه عکاسی و ارزان بودنش سهلالوصول شدهاند: انعکاس پشت شیشه ماشینها و یا دخترهایی که از مدرسه بیرون میآیند …