امین نورانی/ ایمان افسریان/ نقاشی

وجد و شعف عمل نقاشانه / گفت‌وگوی ایمان افسریان با امین نورانی

بخشی از گفت‌وگو:

افسریان: آقای امین نورانی برای شروع از دوران آموزش و اساتیدتان صحبت کنید.

امین نورانی: من نقاشی را از سنین کودکی با کپی از نقاشان بزرگ شروع کردم. در سال ۵۸ رفتم هنرستان. مثل خیلی از هنرستانی‌ها به نقاشی علاقه‌مند بودم. خوشبختانه مدیر هنرستان یعنی مرحوم استاد اصغر محمدی مرد مطلع و بسیار نازنینی بود که فضای خیلی خوبی ایجاد کرده بود. معلم‌هایم در هنرستان آقایان عمامه‌پیچ، نامی، ایزدپناه، ایمانی و معتبر بودند که از همگی آن‌ها خیلی چیزها یاد گرفتم.

خصوصا آقای ایمانی و معتبر که در سال چهارم در زمان کشیدن پروژه دیپلم بسیار از آن‌ها آموختم. آموزه‌هایی که تا به امروز با من هست. در دانشکده (دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران) معلم اصلی‌مان آقای پاکباز بود. تعلیماتی که به طور غیرمستقیم از کلاس آقای ویکتوردارش (استاد مجسمه‌سازی) می‌گرفتم. در سال‌های بعد از دانشگاه نیز، ارتباطم با این دو استاد حفظ شد. و به طور مرتب یا پراکنده با آن‌ها در ارتباط بودم.

ایمان افسریان: در مورد دوره‌های کاری‌تان کمی توضیح بدهید.

امین نورانی: دوران هنرستان و سال‌های اول دانشگاه به کسب فنون و مهارت‌های اولیه گذشت. اما در دوره خاصی در کلاس آقای روئین پاکباز مطالعه روی نقاشی ایرانی مطرح شد. البته این آگاهی وجود داشت که مراجعه به نقاشی ایرانی با نگاهی توریستی و یا به قصد هویت‌سازی صورت نگیرد. بیشتر هدف کلاس سعی در به کارگیری امکانات بیانی نقاشی ایرانی بود، تا وجه صوری آن که پیش از این بسیار مورد استفاده قرار گرفته بود. مثلا یکی از نکات قابل توجه برای ما تلقی خاص نقاشی ایرانی از فضا بود.

بد نیست بگویم بعدها کارهای بر همین اساس را در نمایشگاهی گروهی با عنوان شاهنامه شرکت دادیم. بعد از فارغ‌التحصیلی بنا به دلایل متعدد وقفه‌ای طولانی در کار نقاشی‌ام افتاد. تا آنکه دوباره با استفاده از آموزش‌های آقای ویکتوردارش شروع به کار کردم. که البته هیچ یک از کارهای این دوره جنبه‌ای نمایشی نداشت. درواقع باید بگویم تمریناتی بود که کاملا درک مرا از نقاشی، هنر و زندگی متفاوت ساخت. پس از مدتی خواستم با آنچه از این دوره استثنائی، ره توشه کرده بودم وارد حيطه حرفه‌ای نقاشی شوم که پرتره‌های صادق هدایت بهانه این کار شد.

تصاویر صادق هدایت برایم بهانه‌ای برای نقاشی کردن بود و به این قصد نبود که بخواهم درک و تفسیر خاص یا تازه‌ای از او بدست دهم. زیرا خودم را فاقد این صلاحیت می‌دانم و اساسا فکر نمی‌کنم این درک، از طریق نقاشی قابل بررسی باشد. او آدم محبوبم بود و می‌خواستم پرتره قابل قبولی از او کشیده باشم و طبیعتا وقتی مدتی کار نکرده باشی می‌خواهی مهارت‌هایت را بسنجی. برای من هم تکنیک و کاربرد آنچه آموخته بودم عمده شد و بعد از آن همین نمایشگاه آخر بود که تقریبا دو مسیر را دنبال می‌کردم.

مسیر هنری امین نورانی

مسیر اول برایم اینگونه بود که چه‌طور می‌توانم یک پدیده را طوری نقاشی کنم که انگار او نشانه است از چیزی به مراتب عمیق‌تر و فراتر از خود او، مثلا یک مجسه ساده بودا را طوری نقاشی کنم که بدون هیچ اتفاق یا سوژه خاصی (مثلا سوررئالیستی یا…) حالتی ویژه را ایجاد کند، که شاید نتوانیم با کلمات توضیح دهیم. مثل نوری که در نقاشی ورمر بر روی دیوار یا اشیاء افتاده است.

زنی که توی کاسه‌ای شیر می‌ریزد یا پنجره‌ای را می‌گشاید با همه‌ی سادگی‌اش احساسی را در ما ایجاد می‌کند که بعد از گذشت زمانی بیش از ۳ قرن مانند همان شخصیت کتاب «زمان از دست رفته» مارسل پروست نمی‌توانیم آن را توضیح دهیم. ولی رازی را احساس می‌کنیم که موجب لذت و شادی‌مان می‌شود. برای این کار باید به دقت تکنیک و روش ساخت نقاشان آن دوره را مطالعه کرد. در مورد من، ورمر تأثیرش از همه عمیق‌تر بود. یک پرده، صندلی، قالی یا دیواری که پیداست زمانی نسبتا طولانی از عمرش می‌گذرد با چه کیفیت فنی کار شده که هنوز بعد از دیدن شاید چند کیلومتر نقاشی هم تأثیرش را از دست نداده است؟

مسیر دیگری که در آن حرکت کردم مطالعه روی فضا بود. می‌خواستم انرژی‌های موجود در تصویر را آزاد کنم. نقاشی کلاسیک بنا به ماهیت آن شکل منسجم متمرکز و وحدت‌یافته دارد. در نقاشی پس از رنسانس اروپا حتی تا دوره پیکاسو همه چیز از یک نقطه معین تبعیت می‌کرد. در این نگاه در همه زمینه‌ها و نه فقط نقاشی قهرمان وجود دارد.

همه چیز دارای شکلی ثابت و تعریفی مشخص و یک‌سویه است. بنابر این سعی کردم ساختار کارم را با دنیای پیرامونم هماهنگ کنم، دنیایی که دیگر هیچ چیز در آن یک‌سویه، یک‌شکل یا متعین نیست. می‌خواستم نقاشی‌ام را از شکل متمرکز و یک‌سویه خارج کنم به طوری که هر یک از پدیده‌ها به صورت یک واحد در یک سیستم عمل کند.

سبد خرید ۰ محصول