بخشی از متن:
آدم حتي اگر عكسبين حرفهاي نباشد روزي چند تا عكس ميبيند هفته و ماه و سالش ميشود چند تا حتي براي نسل ما كه از عصر گاوآهن را تا دوران انفجار ديجيتالي اطلاعات پيموده آمار عكسهاي يك عمر چقدر است آن هم در اين سالها كه از در و ديوار و آسمان و مونيتور مقابلمان مدام تصوير ميبارد باران كه نيست سيل و سيلاب است و گاهي آوار حالا انتخاب پنج عكس از اين سيلابِ روان در ذهن.
در اين پنج عكسي كه انتخاب كردهام اولويتي در كار نيست اينها چند تا از عكسهاي خوبي است كه موج سيلاب به لبه ذهن آورده و حالا كه حاصلش را نگاه ميكنم ميبينم چهار تا از اين عكسهاي لب ذهن سياهوسفيد هستند اين اتفاقي است.
ميزند باران به شيشه
يكي از عكسهاي شيشههاي بارانخورده كيارستمي
تا حالا برايتان اتفاق افتاده كه شبي در خيابانهاي تهران توي ماشيني كه كس ديگري رانندگياش ميكند خوابتان برده باشد بعد ساعتي بعد بيدار شده باشيد و ندانيد در كدام خيابان هستيد و از همراهتان هم نپرسيد تلاش كنيد از نشانهها در آن حالت پس از بيداري حتي با چشمان نيمباز تشخيص دهيد در كجا هستيد خودم چند بار اين موقعيت را تجربه كردهام و فاصله ميان لحظه بيدار شدن تا لحظهاي كه سرانجام فهميدهام در كجا هستم اوقات بسيار خوشي بوده مثل يك رؤياي شيرين صبحگاهي در آن لحظهها دلم نميخواسته كسي كمكم كند كه در كجا هستم چون درست مثل اين است كه كسي را از خوابي دلپذير بپراني.
مجموعه عكسهاي عباس كيارستمي برايم چنين حسوحالي دارد بهخصوص كه در آنها باران هم به شيشهها زده و درك موقعيت سختتر ميشود و فاصله لحظه بيداري و پرتاب شدن به واقعيت طولانيتر همه عكسهاي اين مجموعه عالي و دلپذير و رؤيايياند و مثل مجموعه عكسهاي او از درختان در برفها سفيدبرفي هيچ عكسي در آنها وجود ندارد كه بشود حذفش كرد و كنار گذاشت و ناديده گرفت.
نگاهي از پل
سكانس آخر رضا موتوري
از جمله چيزهايي كه مسعود كيميايي فيلمساز تاريخساز ما شكل و كاربردش را در سينماي ايران عوض كرد عكس فيلم بود و عكاس فيلم عكسهاي سكانس آخر رضا موتوري به شكلي پيوسته در يكي از مجلههاي سينمايي آن زمان چاپ شد كه شكل تازهاي از عرضه عكس فيلم در آن مجلهها بود پيش از آن عكسهاي پيوستهاي از سكانس حمام فيلم قيصر هم به همين شكل در مجله سينمايي ديگري چاپ شده بود و كيفيت زيباييشناسي تازهاي از عكس فيلم در سينماي ايران را بازتاب ميداد اما عكسهاي سكانس آخر رضا موتوري با آن حركت آكروباتيك رضا پس از برخورد موتورش با كاميون حمل زباله چيز ديگري بود البته نماهاي شيرجه و پشتك كار اكبر اصفهاني بدلكار يگانه و موفق آن سالها و عكاس خوب سينماي ايران در اين سالها بوده اما عكس رضاي زخمي در حال پل زدن كف خيابان خود بهروز وثوقي است و اين عكس شبانه از جان كندن و مقاومت يك آدم پادرهوا شده است يكي از شمايلهاي موج نوي سينماي ايران در آن سالها.
اين عكسها هم مثل عكسهاي قيصر كار امير نادري است اين هم اتفاقيست؟
تنديس درد
عكس كاوه گلستان از بچهاي كه چشمش پانسمان شده
اين عكس را زندهياد كاوه گلستان سال ۱۳۵۸ در كردستان گرفته بود عكس چنان عمق و تأثيري داشت كه با شروع جنگ به عنوان يكي از شمايلهاي مصيبت جنگ هم در گزارشهاي تصويري و حركتهاي ضد جنگ به كار رفت حتي شنيدهام در لبنان و فلسطين هم به عنوان نشانهاي از آسيبپذيري كودكان در برابر خشونت جنگ از همين عكس استفاده شده است.
حالت چهره پسرك و عمق درد و بيقراري و وحشتي كه در همان يك چشم خيس او موج ميزند حاصل لحظهشناسي عكاسي است كه بيشتر سوژهها شكارش ميكردند و آخرش از دام يكي از سوژههايش نتوانست خلاص شود.
تنديسهاي رنج
يكي از عكسهاي معدني سباستيائو سالگادو
همين كاوه بود كه مرا با سباستيائو سالگادو آشنا كرد عاشق عكسهاي او بود و آنها را كه ديدم دريافتم كه كارهاي او چقدر بر عكسهاي خود كاوه تأثير گذاشته گرايش كاوه به سياهوسفيد و انتخاب نگاتيو و كاغذ و فرآيند چاپي كه منجر به عكسهاي پركنتراست و دانهدرشت گريندار ميشود به نظرم از عكسهاي سالگادو به كارهاي گلستان آمده بود.
مجموعه عكسهاي سالگادو از كارگران معدن جهاني بدوي و حيواني از تنديسهاي رنج را پيش چشم مجسم ميكند كه كار عكاس بيش از خود سوژه در آن جلوه ميكند اينها نمونهاي از هنر متعالي عكاسي است كه هنرمند از جايگاه يك ناتوراليست فراتر ميرود و تبديل به مفسر واقعيت ميشود.
تنديس قدرت
يكي از دو عكس همشهري كين
همشهري كين ولز فيلم مورد علاقهام نيست اما عكسهاي اين فيلم مثل بيشتر نماهايش نشان از صلابت و استحكامي دارد كه بهسختي ميشود ناديدهشان گرفت بهخصوص دو عكس مشهورش كه يكي از آنها چارلز فاستر كين را با اقتدار در جايگاه خطابه نشان ميدهد در حالي كه با دستش به سويي اشاره ميكند و تصوير درشتي از خود او پشت سرش است عكس ديگر اتفاقاً صحنهاي از فيلم نيست و از جمله عكسهاي تبليغاتي است كه آن سالها رواج داشت. البته عكسهاي تبليغاتي آن سالها بيشتر شبيه عكسهاي يادگاري بود به جز در چند فيلم هيچكاك و معدودي ديگر اما الكساندر كال عكاس باذوق همشهري كين و شايد هم به احتمال زياد خود ولز بر اساس درونمايه و كيفيت بصري اين فيلم چنين قاب و ميزانسني تدارك ديده تا او را كه روي بستههاي روزنامهها ايستاده در حالي كه دوربين از زاويه بالا كين را در وسط قاب گرفته و بستههاي روزنامهها همه قاب را پر كردهاند همچون تنديس قدرت رسانهاي جلوهگر شود.
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.