بخشی از مقاله:
هنر معاصر ایران از سال ۷۷ به بعد و تا زمان حاضر (۱۳۹۰) تحولی اساسی را تجربه کرده. نخست افزایش تصاعدی نقشآفرینان این عرصه. به این معنی که از یکسو تعداد دانشجویان هنر، مراکز آموزشی، نگارخانهها، مجموعهدارها، نشریات و مجلههای هنری ظرف مدت کوتاهی افزایش یافته است. از سوی دیگر مشاغل تازهای چون نمایشگاهگردانی و واسطهگری جای خود را در جامعه هنری باز کردهاند.
شاید مهمترین جنبه، گشودگی جامعهی هنر معاصر ایران به روی جهان و بالعکس باشد. ضمن ایجاد تنوع در رویکردهای هنری، خود به خود بحثها و زمینههای فکری مرتبط با نحلهها و رسانههای تازه را نیز در کانون توجه قرار میدهد. به دلیل تنوع رسانهها و رویکردها، پژوهشی که بتواند این گستردگی را پوشش دهد ناگزیر از اندازههای یک مقاله خارج خواهد شد.
بنابراین با تکیه بر زمینههای انتقادی مباحث هنری نو، ضمن بررسی تداومها یا گسستها از گفتمانهای جامعهی هنری پیش از سال ۷۷ ، این نوشته کوشش میکند با استفاده از تحلیل موضوعی و تلفیق آن با تحلیل گفتمانی به گزارههایی تشریحی برای هنر این بازهی زمانی دست یابد.
به طور کلی چالشهای هنری جامعه ایران را به سه گروه میتوان تقسیم کرد. ۱ـ چالشهای ساختاری و زیربنایی مانند اقتصاد هنر، خط مشی نگارخانهها، مسئله حذف و ممیزی و جامعه مخاطبین. ۲ـ چالشهای مرتبط با رسانه هنری. ۳ـ چالشهای گفتمانی.
مسئلهی هویت یکی از مباحثی است که به گونهای در هر سه گروه از چالشهای بالا ردی از خود به جا گذاشته است. هویتطلبی یکی یاز نخستین چالشهای هنر معاصر ایران بوده است. از همان آغاز نقاشان نوگرا قصد داشتهاند تا زبان تصویری تازهای را که اقتباس میکردهاند. به گونهای در آثارشان گسترش دهند که بازتابی از هویت ملی و تاریخی ایرانی در آن تصویر شود …
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «تابِ فراگونار، تاب بازیِ کالوینو» به قلم سیامک دلزنده