بخشی از متن:
اصلاً موزه به چه دردی میخورد؟ هیچ.
جواب بلافاصلهای که به ذهن میرسد زمینه چنین میگوید. و سوابق چنین میگوید. باور عمومی هم بر این بیخاصیتی مهر تأکید میزند. و در یک کلام، موزه یعنی هیچ و نقطه و خلاص و تمام.
چرا باید به موزه برویم؟ محیطی خاک گرفته و فضایی مرده که خاطره خوارزمشاهیان و زره و کلاهخود سلطان محمد خدابنده را پشت ویترین رنگ و رو رفته به تماشا گذاشتهاند. چرا باید کاسه و ملاقه انسانهای دوره سوم زمینشناسی را مرور کنیم. کسی به موزه نمیرود. هیچکس.
تک و توک استثناهایی وجود دارد. مثلاً:
بچه مدرسهایها به بهانه گردش علمی و برای در رفتن از زنگ انشاء و علمالاشیاء و هندسه.
توریستهای نگونبخت فلکزده و وامانده برای حفظ و در ادامه سنت شرقشناسی. و یک جیم که توضیح بیشتری میطلبد
جیم به مورد سینما و موزه سینما در روزگار فعلی برمیگردد. کسانی به موزه میروند یعنی به موزه سینما میروند که ببینند آیا عکس و یادشان در گوشهای به دیوار آویخته هست یا نیست که کیف کنند و پز بدهند یا حرص بخورند و به برپا کنندگان موزه فحش بدهند.
و موزه اما در جهان دارد به مکانی دیگر با حس و حال و پویندگی و کاربردی زنده تبدیل میشود که مبحث دیگری است.
در چارچوب سینما و در این دیار و در شرائط عادی و گذران روزمرگی نیازی به دانستن گذشتهی سینما نیست. اما اگر بطور فرضی کسی را سودای چنین غرور و بررسی باشد خدا را شکر دربارهی سینما ایران چیز مهمی نمیدانیم یا اصلا نمیخواهیم بدانیم و گر هم بخواهیم نرمافزار وسخت افزارش اندک است