بخشی از متن:
این نوشته داستان یک عکس است شاید هم مجموعهای از داستانهای متفاوتی است که ممکن است در مورد خیلی از عکسها گفته شود داستانهایی که شاید گویندهاش من باشم.
و شاید شما در عکس دخترک شش سالهای روی صندلی پای بخاری در اتاق نشیمن آپارتمانی در چیس ویک لندن نشسته است او این جا با پدر و مادرش هری و بتی زندگی میکند رینی مرغ عشقی است که روی دست دخترک نشسته و انگار تمام حواس او را به خود جلب کرده است شاید عصری زمستانی است چرا که پردهها کشیدهاند و دخترک ژاکتی دستباف و دامنی پشمی به تن کرده است.
بیشتر و نه تمامی اینها را خود خواننده میتواند ببیند هرچند که جزئیات زمانی و مکانی درعکس وجود ندارند این جزئیات از منبع دیگری به دست میآیند مثلاً از انبارهی خاطرات کودکی و آنقدر معمولی و پیشپا افتادهاند که میتوانند متعلق به هر کسی باشند توصیف عکس را میتوان صحنهآرایی کنش بعدی دانست کنشی از یک نمایش نمایشی که شاید قهرمانان آن ما چهار نفر بودیم که ظاهراً کفایت میکند یکدیگر را برمیانگیزند تا در دام یکی از همان ملودرامهای خانوادگی معمولی اما به شدت جذاب گرفتار آیند تمامی اینها تا حدودی درست هستند به هر حال عکس گواه و سند است.
البته این نکته بدان معنا نیست که الزاماً عکس را همانگونه که هست بپذیریم نیز به این معنا نیست که عکس بازتاب واقعیت است یا حتی به این معنا که عکس نسبتی بدیهی با آنچه نشان میدهد دارد عکس مادهی خامی است برای تفسیر و به این اعتبار گواه و سند است معمایی است که باید حل شود عکس را باید خواند و رمزگشایی کرد مانند سرنخهایی که در صحنهی جنایت به جای میمانند.