اثری از جان بالدساری هنرمند نعاصر آمریکایی

ملاحظاتی درباره‌ی نوشته‌ی خوزه مرکیور / مهدی نصراله‌زاده

 

اين جمله را نيز نويسنده‌ی گزيده‌ مقاله‌ی بالا، آنجا که نظريه‌ی پساساختارگرا را در جاي ديگري از کتاب با مدرنيسم هنري مقايسه مي‌کند، نوشته است‌ــ جمله‌اي که ترجمه‌ی آزادترش مي‌تواند اين باشد: نظرية پساساختارگرا مابه‌ازاي هنر مدرن در ساحت انديشه است. و اصلاً مضمون اصلي آشکار و نهان کل کتاب مِرکيور، يا دست‌کم فصل پنجم آن که به گذر از ساختارگرايي به پساساختارگرايي مي‌پردازد، استحالة زيبايي‌شناسي در نظريه‌پردازي جديد است که در قالب بررسي و نقد مفهوم «زيبايي‌باوري» و تأثير زيبايي‌باوريِ نيچه‌اي بر کل جريان «نظريه» بسط داده مي‌شود. نقد خوزه مِرکيور، نويسندة کتابِ از پراگ تا پاريس: نقدي بر انديشة ساختارگرا و پساساختارگرا، همة مزايا و معايب تمرکز بر روي يک ايدة محوري را دارد و از جملة مهم‌ترين معايب آن نپرداختن به اخلاق‌باوري، حقيقت‌باوري و سياست‌باوري در کنار زيبايي‌باوري است. حاشيه نوشتن بر گزيده‌مقالة بالا را نيز مي‌توان از همينجا آغاز کرد.

مرکيور، به‌رغم ستايش از هابرماس به جهت نقدي که از موضع دفاع از روشنگري و عقلانيت مدرن بر زيبايي‌باوران ضدمدرن و پست‌مدرن وارد کرده است، در نهايت علاقة سياسي ليبرال خود را به ميدان مي‌آورد و صريح‌تر از نقاط ديگر کتاب در نفس وجود بحراني که نيازمند طبيبان و درمانگران باشد تشکيک مي‌کند. مي‌توان اين‌گونه گفت که مرکيور تا آنجا که هابرماس رويکرد زيبايي‌باورانة متفکران راديکال در مواجهه با مدرنيته و پيامدهاي آن را نقد مي‌کند با او همصداست، اما خود هابرماس را نيز به جهت رويکرد سياست‌باورانه و اخلاق‌باورانه‌اش در مواجهه با شرايط تاريخي مدرن نقد مي‌کند.

به‌زعم مرکيور هابرماس نيز، مانند کساني که وي آنان را نقد مي‌کند، در وجود بحراني که در واقع حاصل ابداع زيبايي‌شناختيِ منتقدان فرهنگ است ترديدي ندارد، اما بحراني که هابرماس بديهي انگاشته خود برساختة حساسيت‌هاي اخلاقي و علايق سياسي هابرماس است. رويکرد خود مرکيور چيست؟ روشنفکران بايد از پيامبري و طبابت و فرو رفتن در نقش ميزان‌الحرارة جامعه دست بردارند و به شيوة پسنديدة متفکران تحليلي پاس حقيقت عيني، مشاهدة جزئي، دليل و برهان، استدلال و واقعگرايي علمي را نگاه دارند. در اين بين، همان‌قدر که «ادبي‌سازي انديشه» نارواست، «سياسي‌سازي» و «اخلاقي‌سازي انديشه» نيز نادرست است. اينچنين، آن انديشه که مورد نظر مرکيور است، و او از هر فرصتي براي تکرار آن استفاده مي‌کند، حوزة مجزايي غير از حوزه‌هاي اخلاق و هنر است و به‌رغم ارتباط اين حوزه‌ها با يکديگر و تأثيرگذاري و تأثيرپذيري آنها بر هم و از هم، نبايد آنها را در هم آميخت يا همه را در هاضمة يکي از آنها محو کرد.

سبد خرید ۰ محصول