لیلی گلستان

بخشی از متن:

عکس مرد کویری
دوست زمین شناسم تعریف می کرد که برای آزمایش نمونه خاک های کویری تک و تنها به کویر رفته بود از دورگردوخاکی می بیند و بعد گردوخاک نزدیک و نزدیک تر می شود مردی باچوبدست ظاهر میشود.م‍ی‌آید دومی‌‌ ‌آید انگارکه دوستم راندیده باشد بی نگاهی وبی سلامی ردمی شود.دوستم باحیرت صدایش می کندومی پرسد اینجاچه می کنیمردچوبدستش را به سوی غرب می گیردومی گوید ازآنجا می آیم وبعدشرق رانشان می دهدومی گوید به آنجا میروم دوستم از او عکسی می گیرد بعد مرد راهش رامی گیرد و میرود این قصه به شدت برمن اثرگذاشت،آنقدر که عکس را از دوستم گرفتم درقابی دراتاقم گذاشتم.
ازآنجا می آیم وبه آنجا می روم.

ابراهیم گلستان و دخترش
پدرعکاسی راتازه شروع کرده بودودرتاریکخانه اش ابن دوعکس راروی هم سوپرایمپوز کرد. Super impose.
شایدبرای اوکه تازه کاربود این یک تجربه بود اما برای من این یک عکس خاطره انگیزازروزگاری خوش است.

امام خمینی
این عکس برایم عکس بسیارمعنادار است.
عکس را ازیک مجله خارجی بریده ام و گوشه آینه قدی ام گذاشته ام هرروزآن را می بینم وهرروز ازخودم می پرسم او دارد به چه فکر می کند

عکس تکی کاوه
این آخرین عکس برادرم کاوه است.حوالی شهرکیفری درعراق روز سیزدهم فروردین داردنحسی سیزده را به در می کند.دوسه ساعت بعد کاوه روی مین می رود وکشته می شود.
عکاس استوارت هیوز خبرنگاری که روی همان مین یک پایش را ازدست داد.

ژنرال لون درحال شلیک به یک ویت کنگ
این عکس رابرای روی جلداولین کتابی که ترجمه کردم انتخاب کرده ام.کتاب زندگی ودیگرهیچ اثراوریانا فالاچی.
بااین عکس بحث مهمی در مطبوعات دنیادرگرفت.بحث برسراینکه عکاس باید با بی تفاوتی ازوقایع جلوی چشمش عکس بگیرد یا مانع ازوقوع آن واقعه شود بحثی که هرگز به نتیجه نرسید.
عکاس ادی آدامز

مادرمهاجروبچه هایش
هروقت این عکس را که عکس بسیارمعروفی است می بینمنگاه نگران این مادر دلم را می لرزاند.
عکاس دوروتئا لنگ یا لنج

بچه های سوخته از بمب ناپالم
یادم می اید که ازدیدن این عکس گریه کردم.

من ومردویتنامی
به ویتنام رفته بودیم برای تماشا مارابا یک قایق کوچک موتوری به جزیره ای بردند.انگارجزیره ای درافسانه ها،درخواب و در رؤیا. جزیره پربود ازدرختان میوه.هیچکدام را نمی شناختیم.جزیره پربوداز پرندگانی که روی شاخه های درختان نشسته بودند.پرندگانی که هرگز نظیرشان راحتی درکتاب ها هم ندیده بودیم.آن روز،روز غریبی بود.دربهشت بودیم.به رسم یادگارعکسی با کافه چی جزیره گرفتم تا یادم نرود که زندگی چقدر می تواند زیبا باشد.

جمجمه ها
درمیانه میدان شهرکوچکسیم ریپ درکشورکامبوج یک استوانه شیشه ای بسیاربلند وقطورکارگذاشته اند.داخل این استوانه پراست ازسرهای بریده شده کامبوجی ها توسط پول پت.
ازآن استوانه عکس گرفتم تایادم نرود که انسان ها تا چه اندازه می توانند وحشی و خشن باشند.

عکس دوقلوهای من
باآمدن این دوقلوها سرنوشت زندگی من تغییر پیداکرد.همین.

قاب های خالی بردیوارگالری
نمایشگاه پرستو فروهربود.گفتند عکس ها مورد دارد.ترجیح دارد نمایش داده نشوند.ازمردم دعوت کرده بودیم و نمی شد نمایشگاه را تعطیل کرد.چاره ای اندیشیدیم.عکس ها راازقاب هایشان بیرون آوردیم وقاب های خالی را به دیوار آویختیم نورپردازی شان کردیم شماره گذاری شان کردیم!فهرست قیمت برایشان درست کردیم!وهمه رافروختیم مردم اعلام همکاری کردندوعکس ها را ندیدخریدند.شب عجیبی بود.

عکس دوستان من
یک دوره زنانه درخانه من بادوستانی که دستکم سه دهه بود که دوست بودیم.سه نفردست راستی فوت شده اند:فیروزه ممیز،صفیه اصفیا والهه سمیعی.دونفراول از بیماری سرطان ونفرسوم دریک حدثه هوایی.
چیزی که برایم عجیب است این است که این سه نفرکنارهم ایستاده اند و همیشه نگاه کردن به آن مرادچاروهم می کند.

عکس سه بچه من
این عکس سه بچه من است.شخصیت هریک دراین عکس به خوبی نمایان است.بجه بزرگتر،مانی، خیلی ژست فبلسوفانه دارد وسطی محمود شیطنتش راهنوز حفظ کرده وصنم که ساکت وآرام است بانگاهی رندانه.
این می رساند که آدم ها عوض نمی شوند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ دیدگاه

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول