
بخشی از متن:
«مانیفست پیامی است که مخاطب آن کل جهان است، و تنها دعویِ آن کشف درمانی آنی برای سفلیس سیاسی، ستارهشناختی، هنری، پارلمانی، زراعتی و ادبی است. یک مانیفست ممکن است خوشایند و صمیمانه باشد؛ و همیشه درست، قوی، پرشور و منطقی است. در خصوص منطق، باید بگویم که خودم را آدم قابل قبولی میدانم»
*تریستان تزارا
آنچه که قرائت شد مانیفستی دربارهی مانیفستها است که از کیفیتی نمونهوار برخوردار است: گسترهی آن جهانی است، لحن آن شورمند است، و کنایهی متظاهرانهی آن با اعتماد به نفسی نفسگیر همراه شده است. جالب اینجاست که در زنجیرهی مبالغهآمیز صفاتی که تزارا ردیف میکند، صفت «هنری» مابین صفات «ستارهشناختی» و «پارلمانی» آمده است: هنر با قاطعیت، میان اشکال مختلف دانش و و مباحث سیاسی جای گرفته است. کپیهای شامل این پاراگراف، به همراه مجموعهی ناهمخوانِ متونی چون «نبرد منِ» (Mein Kampf) هیتلر تا «مانیفست بیسروپاها» (SCUM Manifesto) والری سولاناس، از «نمایش مانیفست» به بعد در فایلهای جنی هولتزر جای گرفته است. این کار پروژهای اشتراکی بود که او در سال ۱۹۷۹ به همراه کولن فیتز گیبون (Colen Fitzgibbon) در شمارهی ۵ «بلینکر استریت» در نیویورک به انجام رساند. هولتزر به خاطر میآورد که در این نمایشگاه از هنرمندان، دوستان، و همسایهها دعوت شده بود که متون خود را درکنار مانیفستهای تاریخی موجود در زمینهی هنر و سیاست عرضه کنند، و از آنها درخواست شده بود که «به شکلی آنچه را که دوست دارید – یا دوست ندارید – اتفاق بیفتد، آنچه را که نزد شما از همهچیز عزیزتر است، و آنچه که شما را به خشم میآورد بگویید، بنویسید، یا به نوعی به صورت یک تصویر ارائه دهید».
این دستورالعملها با الگوی مانیفست آوانگارد، که متن تزارا بدان تجسم میبخشد، هماهنگ هستند: آنها خواهان اظهارنظری پرشور در مورد مسألهای اجتماعی هستند. در حقیقت باید گفت که کار هنری هولتزر از مدتها پیش به واسطهی وارد ساختن گفتار پرشور و سیاسی به حوزهی سنتهای هنر مفهومی و چیدمان دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ – که کیفیت سرد و خنثی مشخصههای بارز آنها به شمار میآید – بازشناسی شده است. ناسازهی مواجههی هولتزر با پدیدهی مانیفست نیز ناشی از اینگونه تصادمات سیاسی و تاریخ هنری میان امور سرد و گرم است. به عنوان مثال، این دوگانگی در «نمایش مانیفست» از رهگذر نوعی خط مشیِ تکثربخش تجلی یافت که در آن محتوای هر گزارهی خاص تابع نظام ارائهدهندهی آن بود: بدین ترتیب ناسازگاریِ دموکراتیک جایگزین تضاد و کشمکش انقلابی میشود.
تا اواخر دههی ۱۹۷۰ هولتزر چندین الگوی بیانی (rhetorical) در حوزهی هنرِ «متن–بنیاد» خود به وجود آورده بود. او از همان زمان، علاوه بر مانیفست، شرح جداول یا نمودارها در مواد انتشاراتی (the caption) را نیز به عنوان یکی از منابع آثار متأخر خود مطرح کرده است. هولتزر در پروژهای که در زمان دانشجویی در مدرسهی طراحی «رود آیلند» به انجام رساند، نمودارهای کتابهای مختلف را کپی میکرد– نمودارهایی که بعدها صرفاً شروع آنها برانگیزندهی او بود.
روایت خود او از این پروژه ارزش نقل قول طولانی را دارد: «من همچنین شروع به جمعآوری مجموعهای از نمودارها کرده بودم. من به کتابخانهی واقع در براون رفتم و کتابهایی در حوزههای مختلفی مثل علم، روانشناسی، فیزیک اختری و مذهب گرفتم. نمودارهای همهی کتابها را نگاه میکردم. آن دوره حس میکردم که نمودار خلاصه شدهترین و حقیقیترین شکل بازنمایی بصری است. من این نمودارها را از رشتههای مختلف جمعآوری کردم و بعد آنها را مجددا طراحی کردم، صرفا برای اینکه کاری با آنها کرده باشم. بعد این طراحیها را در یک جعبه گذاشتم. دقیقا نمیدانم که چه چیزی دیدگاهم را عوض کرد، ولی نهایتا دیدم که بیشتر به شرح نمودارها علاقه دارم تا به طراحیها. این شروح، همه چیز را به شکلی خالص و تر و تمیز به تو میگفتند. این را میتوان سرآغاز حرکتی از توضیح آرام خونسرد تا مثلا سبعیتی وصفناپذیر دانست».