بخشی از مقاله:
«مسئلهای که این روزها زیاد مطرح میشود. خطری است که دستکاری کامپیوتری عکسها برای “حقیقت” ایجاد میکند. عجیب است که این پرسش در زمانهای مطرح میشود که حتی صداقت عکس دستکارینشده و واقعی، چندین دهه قبل از آن زیر سوال رفته است.» (راسلر، ۱۹۹۱:۵۲)
مارتا راسلر به تناقضی اشاره میکند که در قلب مباحث مربوط به جایگاه رئالیسم در عکاسی قرار دارد. به نظر میرسد اگرچه چندین دهه است تحلیلهای نشانهشناختی جایگاه حقیقت در عکاسی را زیر سؤال بردهاند. باز دستکاری کامپیوتری و تصاویر ساختهشده، تهدیدی برای حقیقت عکاسی است. چطور چنین چیزی ممکن است؟ چرا از فقدان واقعیت عصبانی میشویم، آن هم در شرایطی که (حداقل تلویحا) میدانیم امر واقعی همیشه در فرایند بازنمایی از بین میرود به هر شکلی از بازنمایی، از جمله عکاسی، تنها میتواند ایده-تصویری از امر واقعی به دست دهد. و اگرچه به نظر میرسد امر واقعی را به تصرف خود در آورده، اما در عمل چنین اتفاقی نیفتاده است.
عکسی از اهرام مصر تصویر-ایدهای از اهرام است، خود اهرام نیست. کل نشانهشناسی خارج از مرزهای دانشگاه ممکن میشود. نشانهشناسی اطلاعاتی درباره مظاهر گوناگون کار فرهنگی مثل تبلیغات و عکاسی در اختیارمان میگذارد. و توان آن را دارد که از زنجیرهی بلندی از دالها، از سیگار مارلبورو گرفته تا ماشین مزدا، به نوعی آگاهی فرهنگی جمعی دست یابد. اما لازم نیست نشانهشناس باشیم تا متوجه شویم عکسها، هر قدر هم بخواهیم باورشان کنیم. “حقیقی” نیستند.
این بحث بهخصوص برای عکاسان خبری آزارنده است. کسانی که رسالتی اخلاقی و حرفهای برای نشاندادن وضعیت حقیقی در عکس دارند. برای دفاع از کار خود دست به هر گونه استدلال معناشناختی و منطقی خواهند زد. پیش از آن که تهدید تکنولوژیهای جدید برای رئالیسم در عکاسی آشکار شود. هارولد ایوانز دربارهی عکاسی چنین گفت: “دوربین نمیتواند دروغ بگوید، اما میتواند شریک جرم دروغ باشد.” (ایوانز، ۱۹۷۸).
فرد ریچین در آخرین کتاب خود به “انقلاب آتی عکاسی” اشاره میکند و میگوید:
عکاسی در اصل “تفسیری” از طبیعت است. اما آن چه از این تفسیر برجا میماند کمابیش بیواسطه و بنابراین “قابل اعتماد” است (ریچین، ۱۹۹۲) ریچین آگاهی خود را از عکاسی به منزلهی نوعی زبان و گونهای از بازنمایی حاشا میکند. و از این طریق میخواهد اعلام کند که تصویرسازی کامپیوتری تهدیدی بنیادین برای حقیقت تصویر است و در نتیجه، ما در دوران “پایان آن شکل از عکاسی که تاکنون میشناختیم” هستیم.
در ادامهی این بحثها، این مقاله دو موضوع را مدنظر دارد: نخست بسطدادن تناقض رئالیسم عکاسی که از سویی آشکارا از بین میرود. از سویی دیگر، جایگاه اسطورهای خود را حفظ کرده است. و دوم نشاندادن این امر که ناراحتی از فقدان امر واقعی در اصل فرافکنی ناراحتی ما از شکست سرمایهگذاری همهجانبه و ناموفقمان در عرصهی رئالیسم عکاسی است. این سرمایهگذاریها اجتماعی و روانی است. و تحت عناوین قدرت و دانش از سویی و میل و ذهنیت از سویی دیگر وجود دارد.
آن چه در این مقاله به بحث خواهم گذاشت. این نکته است که ترس ما از خلل در جایگاه تصویر، یا ابژهی عکاسی، ناشی از نوعی جبرگرایی تکنولوژیک است و نقابی است بر ترسی بنیادیتر از جایگاه نفس یا سوژه در عکاسی. ترس از بین رفتن امکانی برای سوژه تا عکاسی را به کار گیرد، جهان را بشناسد و در آن دخالت کند. دومین هدف این مقاله بررسی جزئیات سرمایهگذاری اجتماعی و روانی سوژه در عکاسی است، و نشاندادن و ارزیابی راههایی است که تکنولوژی جدید عکاسی برای سرمایهگذاری از نوعی متفاوت در عرصهی رسانه در اختیارمان میگذارد و از این طریق در عرصههای قدرت، دانش و ذهنیت استحالهای رخ میدهد.
.
شمایلشکنی دیجیتالی اهرام، ملکه و تام کروز؛ رئالیسم
شمایلها ارزشی مضاعف دارند. به خاطر رئالیسم نهفته در آنها، و به خاطر ارجاعشان به ابژهای مقدس. به شکل سنتی، شمایلها بازنماییهایی از مسیح، فرشتگان و قدیسان هستند. شمایلهای سکولار امروزی میتواند شامل اعضای خانوادهی سلطنتی، سیاستمداران و ستارگان سینما باشند و در اکثر موارد، این شمایلها عکس هستند. شمایلهای عکاسی به نظر میرسد به ابژهشان کاملا وفادارند، و عکاسی راهی است ارزان و ابزاری است مؤثر برای ارائهی ابژههای مقدس-سکولار برای مصرف توده. تصاویر دیجیتالی، غیرواقعی و ارجاعناپذیر، و در نتیجه ذاتا شمایل شکناند. سه لحظهی شمایلشکنی این تصاویر که در این مقاله میخواهم به آنها بپردازم اینهاست:
دستکاری مؤسسهی “نشنال جئوگرافی” در عکسی از “هرم جیزه”، تارکردن صورت ملکه به دست شرکت “بنتون” و تصویر نامتعارف “نیوزویک” از تام کروز و داستین هافمن. شرکت تولید لباس “بنتون” در راستای طرحهای تبلیغاتی با موضوع نژادپرستی، عکسی از ملکه با چهرهی سیاه منتشر کرد. پس از انتشار عکس، گاردین چنین گزارش داد: در این تصویر کامپیوتری بینی علیاحضرت بزرگ و لبهای ایشان پهن شده است، و نخستین پرسشی که در ذهن شکل میگیرد. “چه میشود اگر؟” (?What if) است.
این روزنامه همچنین به عکسهای دیگری اشاره میکند که در کاتالوگ “بنتون” با عنوان رنگها منتشر شدهاند. پاپ با ظاهر یک فرد چینی، آرنولد شوارتزنگر سیاهپوست و مایکل جکسون و اسپایک لی سفیدپوست. “قصر باکینگام” این اقدام را عملی فاقد قدرت سرگرمکنندگی خواند. انتقادی که نه فقط به خود عکس، بلکه به استفادههای آن برای مقاصد خاص (مقاصدی غیر از گیردادن به خانوادهی سلطنتی) نیز اشاره دارد.
.
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «عکسهای زمان ما» به قلم تورج حمیدیان