مقاله «جوانان سعادتمند» به قلم ایمان افسریان دربارهی تأثیر دولت بر موفقیت هنرمند ایرانی در دهههای هفتاد و هشتاد است. افسریان معتقد است تا پیش از پررنگ شدن نقش بازار اقتصادی هنر، هنرمندان بر سر مسائلی چون ارتباط با روشنفکران، مدرک دانشگاهی و مواردی شبیه این رقابت میکردند. اما تغییر سیاستگذاریهای دولت پس از سال ۱۳۷۶ الگوهای مورد رقابت هنرمندان و زیباییشناسی آثار آنان را تغییر داد.
این مقاله به تحلیل چگونگی این تغییر موضع و عوامل متأثر بر آن میپردازد. تغییر مدیریت موزه و ریاست علیرضا سمیعآذر ساز و کار فضای تجسمی ایران را تغییر داد. از سوی دیگر، هنرمندانی که تا پیش از ۷۶ به دستهی چپگرا و انقلابیون تقسیم میشدند، متراکم و چند دسته شدند. مقاله به نقش نهادهای آموزشی چون دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد و آموزشگاههای خصوصی و تأثیر هر یک از آنان بر جریانهای شکل گرفته در این نسل هنری میپردازد.
نویسنده بر این باور است که شناخت جهانبینی هنرمندان پس از ۷۷ نیازمند واکاوی ارتباط آنان با هنرمندان پیش از خودشان است. از این طریق با تحلیلی روانکاوانه رابطهی آنان با نسل پیش از خود را به رابطه والد و فرزند تشبیه میکند. نسل هنرمندان پس از ۷۶ نیازی به پذیرش نگاه استاد و شبیه شدن به والد خود ندارد. سرمایههای نمادین و اجتماعی نسل قبل با عوامل دیگری جایگزین شدند که مهمترین آنها اقتصاد هنر و حراجیها بود. نسل جدید، نسل جوانان سعادتمند بود.
بخشی از متن:
تا یک دهه قبل، رقابت نقاشان نوگرا در نبود بازار اقتصادی هنر، بر سر سرمایههای اجتماعی و نمادین بود. نقاشان به سختی این سرمایهها را به سرمایه اقتصادی تبدیل میکردند. بعضی فاکتورهای برخورداری از سرمایه نمادین و اجتماعی (شهرت و نفوذ) در آن سالها را میتوان اینگونه فهرستکرد: برگزاری نمایشگاه طی سالیان متمادی. ارتباط وسیع با هنرمندان و روشنفکران. داشتن مدرک دانشگاهی معتبر. حضور در جامعه به عنوان استاد نقاش روشنفکر و تربیت تعداد هرچه بیشتری از شاگردان. دیده شدن در عرصه مطبوعات، عضویت در یک جریان روشنفکری یا سیاسی و …