
بخشی از متن:
بسیاری از زنان هنرمند معاصر به تنگنای رابطۀ میان زبان و خشونت پرداختهاند. برای مثال، سو ویلیامز (Sue Williams) در اثری، عروسکی را به نمایش میگذارد که شبیه زنی به نظر میرسد که مورد آزار قرار گرفته. ما میتوانیم آثار بهجا مانده بر پیکر او را همچون جملات خشونتآمیزی که شکنجهگر او بر زبان جاری کرده است، بخوانیم.
عکسهای شیرین نشاط، زنان پوشیده در حجاب را نشان میدهد که در حالیکه تفنگ یا تپانچهای به دست دارند. کف پاها یا دستهایشان پوشیده از نوشتههای زنان است. در برخورد با آثار این دو هنرمند، ما از یک سو با زنی مواجه هستیم که هدف (ابژۀ) منفعل خشونت مردانه است و پیکرش از عبارات مردانه نشان گرفته است. از سوی دیگر، زنانی که هرچند باز هم هدف بهرهکشی فرهنگ پدرسالارانهاند، اما با تفنگ و ادبیات خود در مقابل این فرهنگ مقاومت میکنند. هرچند، هنگامی که جنی هولتزر به مسئلۀ خشونت و زبان میپردازد، موضوع را بیش از پیش پیچیده میکند. در آثار هولتزر ما با زنانی مواجه نیستیم که تنها هدف خشونت مردانهاند یا تلاش میکنند علیه این خشونت عمل کنند.
جنی هولتزر در “Lustmord” سه دیدگاه کاملاً متفاوت از یک تجاوز را ارائه میکند. مجرم (متجاوز)، قربانی، و ناظر. آنچه حیاتیست آن است که نمیتوان دریافت خود هنرمند از کدام زاویه سخن میگوید. شاید بتوان حدس زد که او در آنِ واحد از هر سه – و هیچکدام آنها، حرف میزند.
با ارائۀ سه دیدگاه متفاوت از یک تجاوز، جنی هولتزر نشان میدهد که «دیگری» درک ناشدنیست. نه تنها به دلیل بیاطلاعی از او، بلکه به خاطر ناممکن بودگیِ مطلق درکِ نظرگاه او، و بر همین سیاق، «احساسِ» درد و رنج او.
این ناممکنبودگیِ مطلق به چه معناست؟ هولناکترین خشونتی که میتواند در حق سوژهای اعمال شود. معمولاً درد و رنج جسمانی نیست، بلکه خشونتیست که هویت [یا خویشانگارۀ او = ادراک فرد از خویشتن] را تباه میسازد. روانکاوی به ما میآموزد که این خویشانگاره ساختاری شبیه رؤیا دارد.