اثری ار ویلیام ترنر نقاش انگلیسی سده نوزدهم

جذابیت پیدا و پیچیده‌ی نقاشی منظره / مهدی نصراله‌‌زاده

 

مهدی نصراله‌زاده در این مقاله به نظرسنجی دو نقاش تبعیدی روس، ویتالی کومار و الکساندر مِلامید، در سال ۱۹۹۳ پرداخته است. آن‌ها درصدد برمی‌آیند درباره‌ی ترجیحات هنری و علایق زیبایی‌شناختی مردم جهان تحقیقی انجام دهند. البته صرف نظر از جنسیت و طبقه و نژاد و… و در ده کشور، از جمله ایالات متحده، روسیه، ترکیه، دانمارک، هلند، ایسلند و کنیا. این دو از روش‌های مختلف برای پر کردن پرسشنامه‌های تهیه‌شده استفاده می‌کنند. در پرسشنامه‌ها از مردم برای مثال پرسیده شده که چه نوع نقاشی‌ای را دوست دارند، یا ندارند؟ سپس بر اساس ترجیحات هنری مردم در هر کشور تابلوهایی می‌کشند با عنوان خواستنی‌ترین و ناخواستنی‌ترین نقاشی‌ها. نصراله‌زاده بعد از شرح ویژگی‌ها و نتایجی که این پرسشنامه رقم می‌زند به نظر دانتو، منتقد مشهور در همین زمینه می‌پردازد. «آنچه در آن نظرسنجی انعکاس یافته ترجیحات و تمایلات زیبایی‌شناختی مردم نیست. بلکه بیانگر درک متعارفی است که مردم به‌واسطه‌ی عوامل فرهنگی از مفهوم هنر و نقاشی دارند. در اینجا بنیان مادی لذت زیبایی‌شناختی بیش از آن‌که فرهنگی‌ـ اجتماعی باشد زیست‌شناختی آن هم از نوع تکاملی آن است.». اما به راستی چه چیزی این امکان را به وجود می‌آورد تا آثار هنری برای مردم مناطق مختلف به یک نظر جلوه کنند؟ البته نصراله‌زاده با تحلیل دقیق‌تر آثار همچون نقاشی‌های غار لاسکو تا نمونه‌های متأخرتر همچون خم رودخانه از تامس کُول تا آثار مدرن، سعی دارد به این پرسش جوابی تحلیل‌گرانه دهد.

 

پیشنهاد مطالعه: مقاله‌ی «تاریخچه‌ی کوتاه درکِ منظره» به قلم گلن پارسونز

 

بخشی از مقاله:

صد سال تلاش پیگیرانه‌ی نقاشان مدرن برای تبدیل‌کردن هنرِ انتزاعی به هنری جهانشمول به جایی نرسیده است. اکنون مردم در سرتاسر جهان دقیقاً به همان نقش‌ها و نقاشی‌هایی کمترین علاقه‌مندی را نشان می‌دهند که ظاهراً نقاشی آبستره، که در نظر داتِن تقریباً مرادف با کل هنر مدرن دست‌کم در حوزه‌ی نقاشی است، با آن شناخته می‌شود. خطوط شکسته، اشکال ناآشنا، رنگ‌های تند و تیره و مات. پسند مردم ظاهراً چیزی شبیه منظره‌سازی‌های رئالیستی قرن نوزدهم است. مردم، چه در ایسلند و چه در کنیا، منظره‌ی دلخواسته‌شان را در آفریقا می‌خواسته‌اند. این اشتراک نظر مردم نقاط مختلف جهان مِلامید را واداشته که بگوید، «بنابراین، فکر می‌کنم چه بسا «منظره‌ی آبی» [، منظره‌ای که مردم دوست دارند ۴۴ درصد آن آبی باشد،] به‌صورت ژنتیکی اصلاً در خون ما باشد، چه بسا این همان بهشت درونی ما باشد. شاید ما همه‌مان از منظره‌ی آبی آمده‌ایم و آن را می‌خواهیم.»

می‌توان گفت بر اساس تصوری که داتن از تکامل طبیعی و روان‌شناسی تکاملی دارد، مناظر دلگشا و چشم‌نوازی که با سطوح مختلفی از مهارت هنری در همه‌جا دیده می‌شوند‌ــ از تابلوهای بزرگ‌ترین نقاشان منظره تا تقویم‌ها و پوسترها و گوبلن‌های آویخته بر در و دیوار عامه‌ی مردم تا منظره‌های نقش‌بسته بر پشت وانت‌ها و کامیون‌ها تا ایده‌ی عامه‌گسترِ رفتن به «دشت و دمن»‌ــ همگی از آن جهت لذت‌بخشند و ترجیح داده شده‌اند که، بر اساس تبیین بالا، با میراث ژنتیکی و تکاملی آدمی سازگارترند و مصداق حضور و فعالیت ویژگی‌های زیست‌ـ‌‌‌‌ روان‌شناختی انسان‌های هزاران‌هزارسال پیش در انسان مدرن هستند. بدین ترتیب، داتن جمله‌ی دانتو را که به طعنه نوشته بود، طوری از نقاشی منظره حرف می‌زنند که انگار «مدرنیسم هرگز اتفاق نیفتاده است»، بدون طعنه تکرار می‌کند. بله، در مقایسه با پیشینه‌ی هزاران‌هزار ساله‌ی تکامل انسان و ظهور این‌گونه قابلیت‌های زیست‌ـ روان‌شناختی در او، صد سال و دویست سال و حتی هزار سال و دوهزار سال عملاً به حساب نمی‌آیند و باید گفت که در عمل «مدرنیسم هرگز اتفاق نیفتاده است».

سبد خرید ۰ محصول