بخشی از متن:
ده سال پیش دوست عزیزی از میراث خانوادگی خود مجموعهی کوچکی از عکسهای زنان حدود صد سال پیش اواخرقاجار را بهمن سپرد. تماشای این عکسها مدتها مرا مجذوب خود کرد و بهسفرهای دور و درازی در زمان و مکان برد و دست آخر، حالت رمانتیک و نُستالژیک آن ها الهامبخش مجموعهای از نقاشی کلاژهایم تحت عنوان به شاعر شد.
از زیباترین عکس های این مجموعه، همین دو عکسی است که در فاصله یک چشم بهمزدن گرفته شده و من آنها را بخاطر فضایی که برای تفکرتاریخی و تخیل عاطفی ایجاد میکنند دوست دارم.
هنوز هم وقتی به آنها نگاه میکنم مثل نخستین باری که این عکس ها را دیدم، میتوانم در خیالم صدای قدمهای زنی را بشنوم که با اندامی بلند بالا پوشیده در چادری سیاه از کوچه تنگی با دیوارهای کاهگلی تهرانِ صد سال پیش میگذرد. بهدر چوبی خانه ای میکوبد و وارد حیاط میشود. عکاس او را روی صندلی زیبایی مینشاند که نقش گل و بته روی دسته ها و پشتی تکیه گاهش دیده می شود. در اینجا از دکورهای رسمی و قراردادی درباری و استودیویی خبری نیست. پشت مدل، دیواری کاهگلی با فرورفتگی های نرم، چند خط عمودی در فضا رسم میکند. خط زمین اما پیدا نیست. در عکس اول مستطیل افقی کوچکی از آسمان ابری در گوشه چپ بالای تصویر دیده می شود که در عکس دوم آن هم نیست. همین.
شاید زن روبند را از صورت برداشته اما هنوز چادر بر سر داردکه عکاس پشت سهپایه دوربین آماده میشود. آیا عکاس به او فرمان می دهد یا خود او میخواهد که چادرش را پایین بیندازد هرچه هست با این حرکت موهای بلند و مجعد و چتر زلف کوتاه وچشمان رنگین و روشنش آشکار میشود. در نگاه زن جوان نه شرم دیده میشود و نه ترس و نه شوق و هیجان. با این همه به ویژه در عکس اول، حالت زن راحت و شاد نیست. کمی کج روی صندلی نشسته و پاهایش را سست و دور از هم رها کرده و در نگاهش نوعی آزردگی و رمیدگی دیده میشود که در عکس دوم نیست. این نگاه، مرا به پرسش درباره حضور و هویت عکاس وامیدارد: بنظرم میآید عکاس مردی محرم وآشناست و زن او را خوب می شناسد. آیا اشرافزادهای اروپا رفته این زن زیبا را که از خویشانش بوده به عنوان مدل انتخاب کرده یا این زن جوان است که برای ثبت زیبایی خود ، عکاسی گمنام و بینوا را برگزیده و بهاو افتخار ثبت زیبایی تمام وکمال و اشرافی خود را داده است. نمیدانم. اما تصور می کنم عکاس به احتمال بسیار عکسهای بسیاری از زنان زیبای جهان دیده و این را میداند که زیبایی زنانه یک حقیقت هنری است که میتواند ثبت وعمومی شود. درحالیکه این زن هنوز در نثار زیبایی خود به عنوان مفهومی عمومی برای تماشا و لذت دیگران تردید دارد. شاید راز نگاه زن در عکس اول همین است که او نه از خیرگی این لحظهی دوربین و عکاس، بلکه از نگاه بعدیِ “دیگران” چنین رمیده است.
دکمه فشرده می شود. اما در همین لحظه اتفاقی می افتد و عکس اول خراب میشود. لکه ای سیاه بخشی از فضا و پاهای زن را پوشانده است. دقت می کنم: آفتاب چندان تند نیست و سایه های اشیاء و احجام در داخل عکس بسیار کمرنگند. نور از بالا می تابد و این سایهی اریب نمی تواند سایه شاخ و برگ درختی باشد. پس این سایهی سیاه چیست ؟ آه، بله همین حالا، بعد از دهسال تماشای این عکس میفهمم این سایه،گربهی سیاهی است که در همان لحظه فشردن دکمه دوربین، از روی دیوار کوتاه به داخل حیاط پریده است. آن نگاه رمیده وجا خوردهی زن به اوست.
لابد عکاس در همین لحظه گفت: اِه نشد. تکان نخور این گربهی لعنتی نگذاشت
و یکبار دیگر دکمه شاتر را میزند . در عکس دوم عکاس کمی نزدیکتر آمده و دیگر از آسمان کوچکی که در عکس اول دیده می شد خبری نیست. در این فاصلهی کوتاه تنها دست چپ زن کمی بیشتر چینهای چادرش را می فشرد و نگاهش بهسمت راست و دور برمیگردد. لبهای نیمه باز زن با آن دو دندان بزرگ فاصلهدار میروند تا لبخندی آسوده را شکل دهند: گربه رفته است.
ممکن بود عکاس، عکس اول را نابود کند. اما این عکس زنده ماند تا علاوه بر آنچه که عکس نهایی دربر دارد، یک لحظه کوتاه از زندگی را نیز بازتاب دهد.
جدا از این اتفاق، این عکسها نه تنها تمرینی عکاسانه آماتوری بلکه سندی تاریخی هنری از لحظهی پرده برداری از زیبایی زن بنظر میرسند. این عکس، هم با عکسهای زنان حرم ودربار دوره ناصری وهم با عکس های زنان کشف حجاب شده دوره ی پهلوی تفاوت دارد. با اینکه در آن زمان این عکاس و مدل هیچیک نمی توانستند بدانند که در سدهی آینده عکاسی مد و زیبایی زنانه چگونه به یکی از داغ ترین و هیجان انگیزترین ژانرهای عکاسی تبدیل خواهد شد؛ با اینهمه موضوع اصلی این عکس هم کشف زیبایی زنانه است و این زن که بلوز سفید چین و توردارش را پوشیده و نیم چکمهی گتردار شیک و آخرین مُدش را بهپاکرده است، دقیقا مدل آن است.
اما در عین حال، یکی از مهم ترین عناصر عکاسی مد یعنی ژست گرفتن مدل دراینجا غایب است. حالت ساده، طبیعی و بی تکلف نشستن مدل ، افتادن چادر از سرش و وضعیت قرار گرفتن پاهایش بهبیننده این احساس را میدهندکه او زنی معمولی و این، صحنهای واقعی از زندگی روزمره است.
این عکس در مقایسه با عکسهای دورهی قبل ناصری و دوره بعد پهلوی هیچ چیزنمایشی و غریبی ندارد. اما سادگی و حتی فقرِ منتشردر فضا، همراه با نقش های روی صندلی و نیمچکمه های نو و براق و بلوز سفید توردار زن، تنش و تعلیق عجیبی میان ، فقر و ثروت، نو وکهنه، سنت و تجدد، دیروز و فردا، واقعی و نمادین، خبری و هنری بهوجود میآورد. در آستانهی ورود تجدد و تحولات جدید اجتماعی به ایران و آشنایی با ابزار نوین عکاسی ،این عکس نمایشگر لحظه ای است که زن پا به عرصه عمومی میگذارد. بنابراین نه تنها به علت اتفاق ِ لحظهای پریدن گربه در فاصله دوعکس، بلکه درهر یک از این دوعکس، درونمایهی اصلی تصویر جریان زمان است .
۰ دیدگاه
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.