معرفی مقاله:
پاسخ خسرو دهقان به این سوال که «سینما چگونه وارد ایران شد؟»، نگاهی دقیق به عواملی چون اندیشهی ترقی پس از شکست مقابل روسیه، تجربهی عکاسی نوین، دودمان فارغالبال و هنردوست قاجار و… است. پاسخی که به ما نشان میدهد با اینکه سینما را ملت ایران وارد ایران کرد، اما هرگز مال ملت نشد.
.
بخشی از مقاله:
خیلیها در این مورد زحمت کشیدند. اجر همه آقایان جمال امید، مسعود مهرابی و … مأجور. اما گمان میکنم که همه سروران با یک جمله سروته قضیه را هم آوردهاند و از کنار این سؤال اساسی و واقعیت تاریخی در گذشتهاند. زندگی چقدر ساده میشد اگر با همه مسایل همینجوری روبهرو میشدیم: سینما وارد ایران شد، به خاطر ذهن تنوعطلب مظفرالدین شاه قاجار که در سفر دومش به فرنگ، سینما را دید و پسندید و خرید و آمد و … اگر قرار بود همه قضایای سینما به همین سادگی باشد، جهان چه جای ساده و راحت و بیدردسری بود. دوربین را مظفرالدین شاه خرید و آورد و در یکی از سرسراهای کاخ قاجاری مینشیند و میبیند. واقعیت این نیست. واقعیت این است که این قضیه بسیار ریشهدار است. واقعیت این است که سینما را ما وارد ایران کردیم. سینما را ملت ایران وارد ایران کرد. زحمتها را خیلیها کشیدند و کارهای فیزیکی را کسانی دیگر انجام دادهاند. ولی این خواسته خود ملت بوده و حاصل کوششها و مجاهدتهای مجاهدین انقلاب مشروطه بوده است. میل و پول و خواستهاش از ما _ملت_ است. نگاه به آنسوی جهان هم از ماست و کشف جذابیت این دوربین سینما فوتوگراف هم از ما و از سوی ملت بوده است. ریشه تاریخی این علاقه و این خواست ناگزیر در جنگهای ایران و روس است. ریشه این علاقه در شکستهای خفتباریست که در تاریخ معاصر ایران مهمترین رویداد فرهنگی و اجتماعی ۲۰۰ سال اخیر است. دستکم از این دیدگاه خاص، جنگهای ایران و روس و شکست وحشتناک آن جنگها، جامعه ایران را به دوپاره تقسیم کرد: قبل از جنگ و بعد از جنگ. تمام اتفاقاتی که در تاریخ ۲۰۰ ساله اخیر ایران _بعد از شکست_ رخ میدهد حاصل آن شکست است. از همه آنچه که به انقلاب مشروطیت منجر شد و شکست مشروطهها، نشستن به همین صندلی که من اکنون روی آن نشستهام. همه به خاطر این جنگها بود و به خاطر ضربه وحشتناکی که این جنگ و شکست در این جنگ به جامعه وارد کرد. این ضربه مهمی است که به بدنهی سیاست و اقتصاد و فرهنگ ایرانی وارد آمد. این شکست به جامعه ایرانی خفت و زجر داد، دولتمردان و رادمردان را به فکر فرو برد. همهچیز به یک معنی با جنگهای ایران و روس شروع شد. این جنگ شروع بهپاخیزی ست. به پا خاستن برای همه چیز.
مهمترین فرد در این دوره عباس میرزاست. حاصل این شکست را عباس میرزا که مردی فهیم و باهوش بود، یا دست کم خودش را فریب نمیداد این بود که دریافت ما از لحاظ نظامی و ارتش تا چه حد آسیبپذیریم. که در واقع به عنوان یک مملکت، یک ملت، یک تمدن تا چه حد آسیبپذیریم، که میتوانند از آن سوی خاک به این سو بیایند و مملکت را بگیرند و برای این ملت هیچ اتفاقی نیافتد. ضربهای که این شکست و درک این واقعیت به جامعه ایرانی وارد میکند بسیار عبرتانگیز ست. در واقع نطفه انقلاب مشروطیت و بسیاری اتفاقات اساسی و ریز و درشت از همین جا میآید. شکستهایی اساسی ست. از این شکست و این ضربه و درک این واقعیت است که امیر کبیر بیرون میآید ، او به نوعی زاده همین فکرست. این شکست به قشر نخبه جامعه این حقیقت را یادآوری میکند که ارتش ضعیف است و با این ادوات و ابزار و این اسلحه فعلی و چوب و چماق نمیشود ارتشی منسجم و قدرتمند داشت و بقا یافت. فکر ارتش و سازماندهی ارتش از همین جا میآید. فکر مدرسه هم از همین جا میآید و فکر باز کردن مدرسه. تلقی خواص این است که همه چیز از ارتش است. این نتیجه چندان بیراه هم نیست.