معرفی مقاله:
احمد وکیلی مقالهی خود را با این مقدمه آغاز میکند که: «نقد و بررسی هر جریانی احتیاج به نگرش علمی و تاریخی دارد، دور از حاشیه و متکی بر علم و کنکاش دقیق، آنکه در فرهنگ ما کمتر یافت میشود. شاید دلیل آن جاری بودن فرهنگ شفاهی بر اذهان ما باشد نه فرهنگ مکتوب. به هر جهت ایجاد چنین فضایی نیاز به مسئولیت و تعهد نویسندگان و اهل قلم دارد و قبل از آن فضایی مدنی و مبتنی بر گفتمان و خود جمعی و تحمل آرای دیگران را میطلبد. منتقد باید این تعهد را همواره احساس کند که فرهنگ مکتوب به عنوان سهمی از تاریخ خواهد ماند میبایست قبل از اینکه دچار هیجان و حاشیه گردد نسبت به جوهره نوشتار خود و تأثیر آن بر جامعه تأمل و تعمق داشته باشد. شاهد گفتار من قوانین است که در هر مطلبی مستدل باید رعایت شود، از پانوشت گرفته تا منابع و مآخذ و… تا بتوان به آن استناد کرد و قابلیت نقد دیگر بر خود را فراهم ساخت و اینچنین است که بستر فضای فرهنگی و پویا ایجاد خواهد شد تا بدور از هیجان، شعار و حاشیه شکلگیری فضای جدید را سامان دهد. این مقدمه را برای خود و دیگران اشاره دادم تا اول خود فراموش نکنم و بعد از دیگر دوستان خواهش کنم که نقد را جدی گرفته و به جایگاه تاریخی آن توجه داشته باشند و به دور از حاشیه و هیجان واقعیت را از منظری تاریخی بررسی کنند.»
.
بخشی از مقاله:
انقلاب سال ۵۷ با عظمت و انرژی مضاعف تلاشی در دگرگونی و تحول بنیادی جامعه را داشت و در حوزه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تمام ارکان نظام شاهنشاهی را زیر سؤال بُرد از همینرو تخریب آن فضا با تمام نقاط ضعف و قوّت آغاز شد تا بنایی تازه و مستقل را سازمان دهد و این بهطور طبیعی ماهیت هر انقلابی است که نه تنها در انقلاب ما بلکه در تمامی انقلابهای جهان قابل مشاهده است. چپروی و یا راسترویها استنتاج منطقی را به تعویق انداختن و حاشیه و هیجان بر منطق و گفتمان فائق آمد در نتیجه سره از ناسره گم شد. درست در چنین شرایطی در مهرماه ۱۳۵۸ من وارد دانشکده هنرهای تزئینی شدم. فضایی پر از انرژی، ملتحب و ایدئولوژیک تا بتواند بنیادی تازه را فراهم کند و طبعآ خواستگاه انقلاب را در خود مستحیل کند اما این فضا که لاجرم کاملا ایدئولوژیک شده بود طبعاتی نیز به همراه داشت که در معرفی نقاشان همنسل من قابل تحلیل و بررسی است.
همانطور که اشاره کردم خواستگاه انقلاب تحوّل است نه تغییر و این بهطور مستقیم بر مجامع هنری و مراکز آموزشی اثر گذاشته بود در این باب و برای اینکه این تغییر محقق شود فضا قبل از اینکه هنری باشد ایدئولوژیک مینمود و همه تلاش در توجیه تفکر خود داشتند گروههای مختلف با عقاید گوناگون برای احقاق حق و اثبات نظریه خود مجبور به یارکشی و توجیه دیگران بودند و این به معنای آن بود که اشخاص قبل از اینکه برای هنرمند بودن خود تلاش کنند میبایست مُوضع ایدئولوژیک خود را روشن میکردند تا بدانند آیا در زُمره یاران قرار میگیرند یا نه، خودی یا غیر خودی!!
این شکل از قضاوت به اشکال گوناگون اما رقیق شده هنوز هم دامنگیر فضای تجسمی ماست و جامعه تجسمی نیز سهمی از کلّ جامعه انقلابی ایران میباشد. این خودی و غیر خودی چه از طرف مسئولین دولتی و چه غیر دولتی همواره گریبانگیر ما بوده است و بسیاری از ارزشها را زیر سؤال میبرد و ما را مجبور میسازد قل از اینکه خود را هنرمند بدانیم تلاش در حقانیت گروه و دسته خود داشته باشیم آنچه من و همنسلهایم را آزار داده مستدل نبودن این گفتمان است. همانطور که در مقدمه عرض کردم جامعه سالم هنری براساس گفتمان، منطق و مدنیت شکل میگیرد و نه هرج و مرج و حاشیهسازی.