بخشی از متن:
پرده اول صحنه، صحنه رزمگاه است. شاپور اول بازیگر نقش اول. فیلیپ و والرین قیصران روم بازیگران دیگر.
قانون نمایش این است پیروز میدان، داستان نبرد را تعریف می کند
من هستم. خداوندگار مزدا پرست، شاپور. شاهنشاه ایران و انیران. زاده خدایان. پسر خداوندگار مزداپرست، اردشیر. و هنگامی که من نخست بر تخت شاهنشاهی مستقر شدم قیصر گوردیانوس لشگری از تمام قلمرو روم و کشور ژرمن و گوت گرد آورد . نبردی سخت میان ما روی داد. قیصر گوردیانوس کشته شد و سپاه روم منهدم گردید. آنگاه رومیان فیلیپ را قیصر کردند. قیصر به سوی ما آمد تا با ما سازش کند و خراج گذار ما شد. از آن پس دوباره قیصر دروغ گفت و ما به خاک امپراطوری روم حمله کردیم و سپاه روم که شصت هزار بود تارو مار کردیم. در نبرد سوم وقتی ما به کرهه و ادسا حمله کردیم قیصر والرین به ما حمله کرد. نبرد سختی در گرفت و ما با دست خود قیصر والرین را اسیر کردیم برای اینکه هر کس که پس از ما بیاید نام و قهرمانی و فرمانروایی را که از آن ماست بداند دستور دادیم که این نقش برکشند و این داستان بنویسند.
اما روزگار بازی دیگری دارد و ایرانیان رهگذر تا قرن ها دراین تصویر بجای شاپور- شاهنشاه ایران و انیران نقش رستم را می یابند تا آنکه مستشرقی ازبلاد روم می آید و داستان را بازمی خواند.
پرده دوم آنتوان خان بازیگر نقش اول. این، صحنه ی نبرد دیگری است نبرد آنتوان خان با زمان با دیو فراموشی.
آنتوان خان پس از این رمزگشایی به سراغ نقش می رود. دوربین خود را روبروی آن می کارد و با ژستی پیروزمندانه روی تخت سنگی جلوی تصویر لم می دهد و عکس یادگاری می گیرد.
اوهم مدعی پیروزی ست. از ژستی که بر تخته سنگ گرفته معلوم است. عکس او، عکس یادگاری ست:
من، آنتوان خان سوریوگین، آن روز آنجا بودم. لمیده بر تخته سنگ در کنار نقش رستم. کلاهی داشتم و سبیلی و قد کوتاهی و من، اینگونه بودم.
پرده سوم بازیگر پنجم به صحنه می آید اوکسی است که دوربین سوریوگین را ساخته ژاک لویی داگر.
اوست که داستان را تعریف می کند. اوست که داستان گویی را تعریف می کند. همان که نظام نمادین و ابزار بازنمایی را می سازد. سال ها بعد از شاپور اول و آنتوان خان، نوادگان فیلیپ و والرین نظام های نمادینی را می سازند که نوادگان آنتوان خان آنها را مصرف می کنند عکاسی، سینما، رئالیسم، کوبیسم، آبستراکسیون، کانسپچوال آرت، فرق نمی کند. آنتوان خان و نوادگانش بیهوده ژست گرفته اند. آنها شکست خورده اند.
راستی قانون نمایش را اشتباه گفتم. قانون این است: آن کس که داستان را تعریف می کند، پیروز نبرد است.
۰ دیدگاه
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.