بخشی از متن:
انسان یک فرد است و قدرت قضاوت و انتخاب دارد. اما او به یک زندگی اجتماعی نیز نیاز دارد زندگی که براساس دانش و آگاهی باشد. جامعه و گروه عالیترین دست آورد بشر بوده است. از آنجایی که انسان موجودی آموزنده است زندگی در درون جامعهی انسانی چگونگی انسان بودن را به او میآموزد. ساختار و نهاد جامعۀ بشری منحصر بفرد و بیهمتاست. حیات اجتماعی جانورانی چون مورچگان و زنبور براساس غریزه از پیش تعیین گردیده است و تجربهی شخصی نقشی در شکلگیریاش ندارد. عالیترین توانایی انسان و رجحان او نسبت به حیوانات توانایی او برای یادگیری است.در واقع ارتباط و شناختی که شخص نسبت به خودش دارد بستگی مستقیم دارد به میزان ارتباط او با یک گروه یا جامعۀ انسانی. انسان در چارچوب جامعه است که به احساس اتحاد دست مییابد. او در حیطهی جامعه به محیط خود نظم بخشیده و برای تجارب خود معنایی مییابد. انسان یک فردیت است و قدرت قضاوت دارد. اما در عین حال او باید یک زندگی اجتماعی نیز داشته باشد. نوعی از زندگی که اساسش بر مبنای دانایی و احاطه داشتن بر چگونگی نظام زندگی است. این دانائی به منزلهی نوعی بیان اجتماعی است.برای انسان، جامعه در حکم یک نماد ارگانیک از کائنات و زندگی است. این جامعه است که با ارائهی نمادهایی، ویژگیهای خاص انسانی را به او نشان میدهد. بدون وجود جامعه انسان هنرمند از رسیدن به قامت والای خود عاجز است. چنانچه او خود را از اجتماع جدا ببیند، انرژیهایش به درون میریزند. نتیجه اینکه او تصاویر بهم نامرتبط و تجارب پراکنده و منفصلی خلق خواهد کرد که هیچگاه قادر به ارضای آرزوها و خواستههای عمیقترش نخواهند بود. شخصی که ارتباطش را با جامعه گسسته مریض و نوروتیک است. …